چرا گریه میکنی ...

گریه؟ گریه کردن در اصل برای خالی کردن و اروم کردن خودشه و چیز بدی نیست حتی ممکنه که ما وقتی هیجان زده ایم و یه چیز خوبی پیش اومده گریه کنیم که معمولا به اون میگن اشک شوق* چیزی منو گریه میندازه که من بچگی نکردم کلا وقتی بچه بودم بچه بودنو به شوخی گرفتم همش دلم میخواست بزرگ بشم(این منو گریه میندازه و نووجونی که قراره توش عذاب بکشم گریم میندازه و حتی جوونی که در انتظارمه منو گریه میندازه) واقعا خیلی پشیمونم من ادمی نیستم سر هر چیزی گریه کنم ولی وقتی یاد این میوفتم....گریم میگیره(((:

به دنیا اومدنم، زندگی تو این خانواده‌ی....،رفتن به مدرسه، ترک شدنم از طریق دوستام، طلاق مامان بابام، فشار روحیم، بی پولی ، رویا و آرزو هام و....بازم بگم؟ همش منو به گریه میندازه

مرگ بابام

فوت بهترین دوستم...

چون پیش خالم هستم و من تهرانم ولی مامانم شهسواره دلم خیلی برای مامانم تنگ شده کاش مامانم همیشه پیشم باشه همیشه بخاطر این گربه میکنم اگه موافقی لایک کن به افتخار همه مادر پدرا

قطع رابطه با بهترینام(:

درد های عمیق و واقعی قابل توصیف نیستن

مرگ دوست صمیمیم به خاطر محافظ از من

من دوستم رو که میدونستم با تمام وجود دوستم داره رو ترک کردم..به خاطر یه شری شرایط سخت و به خاطر اینکه خودش اذیت نشه ... و همیشه حرف هایی که بهم زد رو فراموش نمیکنم: حتی اگه التماست کنم هم نمیمونی....من هیچ وقت ولت نمیکنم و اونی که باید بره تویی...:(((

از دست دادن حیوون خونگیم خیلی ناراحتم میکنه خیلی گریه میکنم در همین حد🥲😪😭😥

وقتی به این فکر می کنم که ادم تنهایی هستم و همه ی دوستام فیکن و ولم کردن

مرد که گریه نمیکنه

دعواهایی که با دوستام سر رلم داشتم

چون رفیق صمیمیم با رلم رو هم ریختن ابرومو بردن غرورمو شکوندن خونوادم طردم کردن شدم یه بیمار روانی که از استرس معده درد داره موهاش مثه صگ میریزع

خودم رو خالی کنم:)

فوت مادربزرگ و پدر بزرگم.

اینکه بی تی ای دیگه وجود نداشته باشه .. و مادربزرگم که .. فوت شده🥺👈👉

شاید اتفاقاتی که برام افتاده؟؟ دردش توصیف نشدنیه🙂

تنها دلیل گریه کردن من مقایسه شدن و درس و تحقیر کردن است 🥲

اعتماد به نفسم

غم تحقیر کردنم

خب همه چی بچگیم گذشتم خاطرات تلخم

زندگی

چطوری بگم وقتی خودمم نمی دونم چرا؟!

خطاب به کاربر herobrin: چه مرد باشی چه نباشی اشکالی نداره گریه کنی..گریه کردن تو رو کوچیک نمیکنه..این فکر مزخرف و از فکرت بنداز بیرون لطفا.. حالا خودم..چی من و به گریه میندازه؟ فکر کردن به خودم،فکر کردن به اینکه چقد راحت باهام مثل یه اشغال رفتار میکنن..فکر به گذشتم که خیلی خوشحال بودم و الان دیگه خوشحال نیستم..:)))

مرگ بابا بزرگ ، بی پولی ، ولی خب دقدقه هرکی یجوری منم همین چیزاست 💔

زندگی، زندگی همون چیزیه که باعث گریه من میشه فکر اینکه واقعاً چرا دارم این زندگی پوچ و بی معنیو ادامه میدم..

تنها راهی که برام میمونه...

وقتی به اینکه مامانم تلاش کردنم رو نمیبینه فک میکنم گریم میگیرههه

مدرسه قبلیم و دوستام که من باهاشون مسخره رفتار میکردم و میخوام جبران کنم و اینکه از بدنم مراقبت نمیکردم و الان هر جام یه مشکلی داره:/ بجز مغزم (لبخند)

چون اشکام نیاز به فرصت دوباره دارند...

میدونی انقد بخاطر یکسری موضوعاتی شب ها نشستم و در خلوتم گریه کردم دیگه واقعا چیزی نمیتونه به این راحتی اشکمو در بیاره...:(

تحقیر شدن،استرس و درد هایی که کشیدم،آدم های سمی

کار های که می‌توانستم توی گذشته انجام بدم ولی ندادم زمانی که الکی هدرش دادم

گربم که فروختنش

فکر کردن به این که آدم موفقی نشم

آرزو های بچگیم اونی که آرزوشو داشتم نشدم اما خوبه اما خب با آرزو ها و رویاهام زندم😀

چون زندگی همینه

اشک موند که گریه کنم؟🥲💔

چون باختم و از بقیه عقب موندم

مثل کاربری که به زبان(دقت نکردم) اسم داره از سه سالگی پدرمو ندیدم پدرمم از نوزادیپدرش رو ندید دلیل دیگه ای ندارم

تنهایی... کی وقتی درد دارم بغلم میکنه؟