اول بگو کتاب مورد علاقهات چیه،بعد حسی که موفع پایانش داشتی رو توی یک جمله توصیف کن.
اتمام مسابقه | 1403/04/13 |
ظرفیت مسابقه | 100 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | جایزه : 1000 امتیاز و مدال توسط لایک کاربران |
کتاب چشم بادومی... نوشته ی آن تا:))) کتابش خیلی قشنگ بود... حس میکنم بعد از خوندنش.. یه دریچه ی جدید به روی خوشحالی و اعتماد به نفس برام باز شد:)
شازده کوچولو وقتی تموم شد احساس کردم دیدم نسبت به خیلی چیزا عوض شد.
ممکنه کتاب بچه گونه ای باشه ولی اسمش "پاستیل های بنفشه" راجب یه بچه با دوست خیالیش بود بنظر من جالب بود اون دوست خیالی هم یه گربه بود🐈⬛🐈
خب اینم تموم شد . { یک ساعت بعد } خب اینم تموم شد { یک روز بعد } خب اینم تموم شد یک هفته بعد } دیگه واقعا تموم شد ( کل مدت تو خماری )
بخش دی : تا چند روز توی شک بودم پنج قدم فاصله : تقریبا آخراش افسردگی گرفته بودم چون فیلمش رو دیده بودم ولی آخرش اتفاقی افتاد که تا چند روز از خوشحالی بال در آورده بودم
بادام، دلم میخواست به زمانی برگردم که تازه داشتم شروع به خوندنش میکردم چون زیباترین کتابی بود که خوندم، احساس میکرم هیجان شدیدی دلمو به اسارت در اورده و همش به موضوع عالیه کتاب و اینکه احساسات چقدر میتونن مهم باشن فکر میکردم
کتاب جنگاوران جوان :) که بعد از خوندنش اصلا ی آدم دیگه شدم…. الان بار چاهارمه که دارم میخونمش ولی هنوز بعد از تموم شدن آخرین جلدش حس میکنم به اندازه ی ۱۱ سال دیگه تجربه دارم :)
سفر به انتهای دنیا نوشته ی جودی لین اندرسون کلا یه چیز دیگه درباره اش فکر میکردم ولی وقتی که دیدم کسی که توی این کتاب انتظار داشتم زنده بمونه و برگرده خونه مرد کلا فاز غم گرفتم و داشتم 2 ساعت گریه میکردم وقتی کتاب تموم شد کلا تو شوک بودم😶
کتاب شاید عروس دریایی،حس کردم که ثابت کردن چیزی یا تغییر دادن آدما فقط وقت تلف کردنه...
قهوه سرد آقای نوینده راجع به یه نویسنده خارق العاده است که آخر کتاب به خاطر عشقش خودشو میک.شه واقعا انقدر که سر این گریه کردم سر هیچ رمانی گریه نکردم... واقاا منتظر یه پایان خوش بودمم حتما بخوندیش کتابو خیلی قشنگه
کتاب مورد علاقه مو هنوز تموم نکردم🙂🙂
کتاب هردو در نهایت میمیرند نا امیدی و فکر به اینکه ی روزی میمیرم
هری پاتر غرور غم دلتنگی
چند تا جلد داره هر جلد هم یه داستان متفاوتی داره ولی بهترینش بنظر من اون بود که بعد سالها تونستن یک چیزی رو کسب کنند.یا یک کتاب دیگه اون هم چند تا جلد داره ولی پایان همشون دردسر ها به پایان میرسه
هر دو در نهایت میمیرند. جمله ی آخرش : از خیابان رد میشوم اما این بار دستی نیست که مرا نگه دارد بغض گلوم رو احاطه کرد و حسی داشتم که انگار مثلا بختک روم افتاده
بیشتر قدر دوستامو دونستم < او هنوز اینجاست >
تو عمرم یه کتاب رو تا آخرش نخوندم و نمیدونم
کتاب آخرین قصه گوی زمین،نوشته ی دانا باربا هیگرا،واقعا این کتاب فوق العاده بود و پایانش خیلی خیلی خیلی مفهومی بود و بهم یاد داد که بشریت مثل اقیانوس می مونه،اگه چند قطره ازش کثیف بشه دلیل نمیشه همش کثیف باشه و یه درس دیگه ای هم که بهم داد این بود که تنها بودن دلیل نمیشه شکست بخوری و خانواده یه چیز همیشگیه،حتی اگه برادری که چند سال ازت کوچیکتره و حتی اگه تبدیل به یه پیرمرد هم بشه باز هم برات عزیزه یا پدر و مادرت قبل و بعد مرگ هواتو دارن♥️😍
پیکارگسل وقتی تموم شد حس می کردم یه تیکه از قلبم توش جا موند
هنوز تمومش نکردم😅😅😅
هارپر و ارکستر دیوانه. حس ارامش و قم و شادی رو باهم تجربه کردمممم🤤🤤
🥲
کتاب دزد با اینکه از همان آغاز داستان میدانستم که کتاب زندگیاش در جیب مرگ بالا و پایین میرود،هرگز سرنوشتش را با چشم باورم نخواندم.
کتاب =یاغی شن ها پایان =» و وقتی که شاهزاده ی یاغی زمین خورده بود به سختی بلند میشه و حقش رو پس میگیره و تاج و تخت و به دست میاره
کتاب خوک کریسمس اثر جی کی رولینگ ( نویسنده سری کتاب های هریپاتر) / حسی که اون زمان داشتم شادی و موفقیت بود
مغازه ی خودک×شی.......♧
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
نظرات بازدیدکنندگان (0)