خب خبب... احمقانه ترین چیزی که بهش باور داشتی یا دارید چیه؟! این پایین برام بنویس زیبا››››
اتمام مسابقه | 1403/03/19 |
ظرفیت مسابقه | 45 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | بدون مدال مسابقهتوسط سازنده مسابقه |
ظرفیت شرکت در این مسابقه تکمیل شده |
فک میکردم فرشته ها برام کادو میارن بعد ب همه هم هی میگفتم شماهایی ک فرشته ها براتون کادو نمیارن بخاطر اینکه از ته قلبتون باور ندارید
خب به چیزای احمقانه زیادی اعتقاد دارم ولی احمقانه ترینش ب نظرم اینکه آن تو دستشویی اسم خدا یا پیامبر را رو بیارم با هام قعر میگننن 😂 چیزیم ک الان بهش اعتقاد دارم اینکه اگ شبا پام و از پتو بزارم بیرون هیولای زیر تخت منو با خودش میبره😂چهارده سالمه😂🙂😐
همه بچه دار میشن حتی اگه شوهر نداشته باشن
اینکه برای اینکه یکی حامله بشه باید بره پیش دکتر بعد دکتر براش دارو بنویسه یارو بخوره اونارو حامله میشه... وقتی بچه بودم به مامانم میگفتم بره پیش دکتر چون خواهر/برادر میخواستم😭😭
خب من وقتی بچه بودم میرفتم اتاقم به عروسکام میگفتم میدونم حرف میزنید لطفا پیش منم حرف بزنید بخدا به کسی نمیگم😂🗿
لک لک ها ما رو آوردن👌🗿
من کلاس اولی:نکنه مامان بابام دزدن، منو دزدیدن-نکنه تو شیر آب سوسکه، نکنه عروسکام زندن😐
پایان همه چیز خوشه:)
فکر میکردم وقتی من خونه نیستم عروسک هام تکون میخورن
تو دسشویی اسم پیامبرا رو بیاریم خودا سنگمون میکنه. مامانم میگف تو خونمون دوربین گذاشته هرکاری کنی میبینم.
فک میکردم همه کارتونا ایرانین و صدای خودشونه *دوبلور هارو زیر سوال میبردم* بچه بودم😭😂
😅سه نفر تو بيابون گم شده بودند که حیف نون نقشه رو درآورد.. و بعد از يك ربع بررسي كردن نگاهي به اطرافش انداخت. و در دوردستها تپه اي رو نشون داد و گفت ما الان اونجاييم... ! 😂
اینکه تو دستشویی نمیشه با خدا حرف بزنی😐
اینکه نباید قیچی و باز و بسته کنی...
احمقانه ترین چیزی که بهش باور داشتم این بود که کاملااا مطمئن بودم مثل فیلمای دیزی اگر کمدم رو بدم کنار یا آجر های دیوار رو فشار بدم یه دریچه به دنیای مخفی باز میشه.. با اینکه کمد رو جلوی چشم خودم گذاشته بودن. ۸ سالم بود خوو😅
وقتی شیطنت میکردم و همون موقع ها، بارون بود و رعد و برق میزد، مامانم میگفت:«آه!!! نگاه کن! خدا هم داره داد میزنه» 😂😂
فکر میکردم ساعت ۰۰:۰۰ آرزوهام برآورده میشه ولی نشد
هنوزم بهش اعتقاد دارم: اگه روز قبل امتحان گناه کنم امتحانو میوفتم😂💔💔🔫
مردم میتونن ذهنمو بخونن😔🤝😹
اعتماد به همه👍
وقتی هسته میوه رو میخوردم گریه میکردم تو دلم درخت سبز میشه😂
فکر میکردم دستکش، دست واقعیه و کارای مختلف میتونه انجام بده به خاطر همین همیشه از دستکش میترسیدم 🙂😂
اینکه ما همه توی یک فیلم زنده توی یوتیوبیم و همه مارو میبینن. برای همین همیشه باخودم حرف میزنم و هی میگم لایک و ساب فراموش نشه.
اینکه دیوار در واقع هیولایی هستن که به خاطر کارای بدشون به سنگ تبدیل شدن
اینکه همه ی آدما مهربونن
اون ولم نمیکنه اون دوسم داره اون ....💔
اینکه همه ی رفقام ادم خوبین
مامان بزرگم و بابا بزرگم میگفتن ما تو خونتون دوربین گذاشتیم نامئری هست مامانت و اذیت کنی از تو دوربین میبینیم میلیم میبریمش اونموقع ۵ سالم بود و هنوزم میگن انگار دوسالمه😣😐
ایلان ماسک یه برند ماسکه.
غریبه ها منو میشناسن ولی من نمیشناسمشون
اینکه بزرگتر ها گناه نمی کنن:(
واقعا باور داشتم که معلممون توی خونه مون دوربین گذاشته و منو میبینه اگه کار بدی کنم:) کلاس اول دبستان🫠🥹😂
اسباب بازی ها در نبود ما زنده میشن(:
شبا من خوابم عروسکام بیدار میشن،وقتی میخوابم انگشتام چشم در میارن🥰💔
گربه ها خونه دارن و خودشون خونه رو میسازن
عشق و نفرت احساسات
فکر میکردم و میکنم که تو دستشویی نباید به خدا فکر کنیم فکر میکردم شکر رو اگه بذاریم تو فریزر میشه قند قندو اگه پودر کنیم میشه شکر قبل اینکه برم مدرسه فکر میکردم همه بچه از قبل خوندن نوشتن بلد به مامانم میگفتم حالا من بلد نیستم چیکار کنم فکر میکردم مامانم تو خونه دوربین داره وقتی میره بیرون میبینه من چیکار میکنم
پدر و مادر دعا کنن بچه میره تو دل مادر ی جایی از زیر پتو بیرون باشه هیولا می خورتم (هنوز این باور رو دارم)
قبلا داشتم انیمه
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
چیزی که داشتم این بود که مامانم میتونه ذهنم رو بخونه🥺🥺
ای خداااا🥺🥺😂
از تو چاه دستشویی مار میاد بیرون 🙂🙂