خاطره طنز
اتمام مسابقه | 1403/02/30 |
ظرفیت مسابقه | 25 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | جایزه : 1000 امتیاز و مدال توسط لایک کاربران |
جهت خالی نبودن......
ما تو حیاط مدرسه بودیم بعد مدیر مدرسه با بلندگو اعلام کرد، اما قبل از اینکه اعلام کنه صدای هود میومد از تو بلندگو... مدیر گفت: محمدی بره دفتر که اینم مهم نیست. بعد یهویی صدای گوزش از تو بلندگو بلند شد. همه خندیدن دوستم گفت: تو دستشویی عه من دیدم رفت دستشویی بعد آبروی خودشو خانواده شو تو ۵ تا مدرسه ی بغلی برد😐😂😂😂😂
زنگ مدرسمون خورده بود بعد رفتیم تو حیاط همه یک جا جمع شده بود ن بعد یه صندلی کنار دیوار بود دوستم به من گفت نگا کن بعد صندلی رو یکم اورد اینور تر بعد یه اولی می خواست بشینه با پ. و. ز افتاد زمین😂😂😐
وقتی تو فرودگاه سئول چمدون هامون رو گرفتیم رفتیم دم در تا تاکسی بگیریم . من تو یه حال هوای دیگه بودم که یه آقایی اومد یه چیزی گفت و من اون لحظه متوجه نشدم که چی گفت . فکر کردم داره دوربین مخفی میگیره و یه چیز زشتی گفتم . فقط شانس آوردم ایرانی نبود و ملودی هم داشت از خنده نیمکت رو گاز مس گرفت 🤣🤣🫠🥲
داشتیم با دوستن بدو میکردم با مخ رفت تو دیوار 😐😐😐😐😂😂
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
نظرات بازدیدکنندگان (3)