چه اتفاقیه که ترسناکه و فراموشش نکردی؟؟
اتمام مسابقه | 1403/02/01 |
ظرفیت مسابقه | 25 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | بدون مدال مسابقهتوسط سازنده مسابقه |
یه شب رفته بودیم باغ بابابزرگم تو دماوند و یهو حال مامان بزرگم بد شد و همه رفتن بیمارستان و فقط من و مامانم موندیم تو باغ خیلیییی بزرگی که انتهاش کلا معلوم نبود... خلاصه گرفتیم ساعت نه خوابیدیم ولی ساعت ۱۲ با صدای در زدن بیدار شدیم آقا ما رفتیم درو باز کنیم دیدیم یه چیز سیاه از پشت پنجره تکون خورد رفت و وقتی درو باز کردیم هیچکس پشت در نبود ولی تا خود صبح صدای خنده از توی باغ میومد...
دست کردم تو جیبم دیدم گوشیم نیست
یکی از اتفاقات ترسناکی که برام افتاده این بود که.. یه بار تو خواب خواب دیدم سه تا روح از کنارم رد شدن، و هرکاری میکردم که مامانمو بیدار کنم بیدار نمیشد، وقتی بیدار شدم فهمیدم دقیقا تو همون وضعیتی که تو خواب بودم خواب بودم و مامانم هم همونطوری بوده، حتی اتاق هم همون بوده... آره دیگه همین😐😅
گول یک نفر رو خوردم و م...فوبیا(نمیگم😄) رو تو گوگل زدم. هیچ وقت این کارو نکنید.😵💫🫣
دو با گم شدم یه با خرج یه بار ایران ترسناک ترینش اینه که یه بار گوشی مامانمو شیکستم 🙃 فک نکنم از این ترسناک تر باشع 😃
من خونه مادربزرگم بودم که تقریبا اطرافش پر از باغه باغ مادربزرگمم بغل خونشونه بعد داییم تنها تو باغ بود یه دفعه دیدم از تلفن باغ زنگ زد و خیلی معمولی میگفت فلان چیزو بیار ( شب میخواستیم تو باغ باشیم و خوش بگذرونیم) اما من صدای یه عالمه زنو می شنیدم که جیغ میکشیدن و بعضی وقتا هم میخندیدن من به مامانم گفتم و اون رفت تو باغ اما مامانم میگفت هیچکس تو باغ نبود و اومد دنبالمو گفت بیا بریم تو باغ منم وارد باغ شدم اما به خدا دو جفت چشم قرمز از لای درختا بهم زل زده بودن ادامه اش تو کامنتا
هیچی 🤣🤣🤣🥴
چند روز پیش تو مدرسه یهو معلم اسم منو و دوستمو صدا زد (ترسناک تر از این ؟)
یه بار خونه خالم بودیم خونش از این خونه هایی بود که خوانوادگی زندگی میکنن چند طبقه است بعدش آخرین پله هایی که به پایین میخورد نرده نداشت یه ۴ متری هم ارتفاع داش بعدش مامانم در زد با دختر خالم مسابقه گذاشتیم هرکی زودتر برسه من دویدم یدفعه سر خورد دستم رو گرفتم به یکی از پله ها و یه پنج قافیه ای موندم بعد دختر خالم اومد دستم رو گرف خلاصه خیلی بد بود
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
تو خونه تنها بودم هی صدا میومد صدای دویدن منم تو اتاقم بودم نادیدش گرفتم یهو صدای باز شدن در و وارد شدن یکی اومد فکر کردم مامانبزرگمه زنگ زدم گفت همنوز نرسیدم به مامانم که زنگ زدم گفت منم هنوز کارم تموم نشده که بیام آخرشم نفهمیدم کی بود ولی رفتم بیرون دیدم سگم فرار کرده منم رفتم پیشش خیلی ترسیده بود😰
🗿🚬
دو جفت چشم قرمز بهم زل زده
هر چی به بقیه گفتم کسی باور نکرد و گفتن توهم زدی
جایی که ما نشسته بودیم تو باغ جلوش یه حوض بزرگ بود یه دفعه دیدم چند تا حباب اومد رو آب تعجب نکردم چون تو آب ماهی بود فکر میکردم واسه اونه اما حبابا زیاد شد و یه جسم با موهای بلند و پریشون اومد روی آب من صورتشو ندیدم چون تو آب بود
بقیه هم فقط حبابا رو میدیدن اما جسمو نه
خیلی اینا بهم نزدیک شدن اما کاری باهام ندارن
اگه میخواین بازم از این خاطره های وحشتناک بگم
واییییییییییی
بگو
لاوگود ترو خدا بگو چی فوبیا من کنجاکوم🥺😂🗿🗿
آره منم
منظورت اینه که فوبیا یعنی چی؟ ترس 😁
نه اونو میدونم
چه فوبیایی هست؟
من نترسم بگو🗿
حال ندارم تعریف کنم
ای بابا