حرف دلتونو بگید

حرفای توی دل اینقد همونجا موندن که دیگه حرف دل نیستن خود دل هستن اگه بخوای هم نمیشه گفتش دیگه

من دیگه دلی ندارم که بخواد حرفی بزنه!

آخه چرا باید دم سال تحویل مریض بشم😭🥲

من بدون توقف دنبال افسانه‌ی شخصی خودم می‌رم و هیچکس جلو دار من نیست

دهن دلمو خیلی وقته قفل و زنجیر کردم که باز نشه...به امید اون روز که این قفل و زنجیرا زنگ بزنن و قفلش باز شه..

فقط میخوام نباشم... نه زندگی حالمو خوب میکنه نه م.ر.گ.... یه چیزی مثل کما بعد یه مدت میاما ولی الان.....

من هیچ وقت بخاطر چیز های الکی خودم رو ناراحت نمیکنم. چون من: بهترینم ارزشمندم بهترینم موفقم و..... تو هم همینطور❤️

رفت با یکی بهتر از من ولی به صد تا بهتر از اون گفتم یکی دارم

می‌دونی آدم دلش میخواد حرف بزنه ک حرفش شنیده بشه من وقتی حرفم شنیده نشه چرا داغ دلم تازه کنم ‍؟

خیلی سعی کردم چشمام رو از نور آفتاب محافظت کنم، اما دیگه دیر شده. من بیدارم و اون رفته.

چون من متفاوتم و اجتماعی نیستم و به چیز هایی علاقه دارم که خانوادم نمیخوام مثل شمشیر زنی، شنا،وشو و...... منو همش تحقیر میکنن و درکم نمیکنن درونگر بودنم هم کارم رو مشکل کرده خیلی تنهام و درمونده شدم

چرا اینجوری شدم:)

وقتی قلب اون دختر کوچولو شکست بعد از 10 ماه یک سپر دور خودش درست کرد ، سپری که بیرون اون یک دختر کوچولوی دیگه متولد شده بود و بزرگ می شد اما داخل اون سپر هنوز اون دختر کوچولوی شکسته سردرگمه . حس هایی داره که اون ها رو درک نمیکنه ، میخواد دوباره خودش باشه و بیاد بیرون ولی نمیتونه چون نمیدونه چطوری ؟ میدونم اون کیه و میشناسمش ولی یادم نمیاد چطوری اون باشم . 12سال زیر سپر بودم و حالا که میخوام دوباره خودم باشم دوباره اعتماد کنم دوباره دوست داشته باشم یادم نمی یاد چطور .

اما اگر سرکوب کردن احساسات واقعی مان ، حتی وقتی که خسته هستیم ادامه بدهیم، در نهایت احساساتمان را نسبت به خودمان از دست میدهیم ، رفته رفته تمام احساسات دیگرمان نیر کمرنگ شده و در نهایت خودمان را رها می کنیم ، اگر خسته هستید ، فقط بگویید ، پس با این حساب ، من هم باید بگویم به طرز وحشتناکی خیلی خسته ام!