بچگیتو تو یه جمله توصیف کن

همونطور که دارم با وسایل آشپزیم غذا میپزم برای عروسکام ادامس خرسیمو بر میدارم و میزارم داخل پیش دستی و میخورم از آشپزخونه بوی ماکارونی میاد میرم از مامانم مواد ماکارونی رو میگیرم و داخل بشقاب های پلاستیکی به عروسکام میدم صدای در میاد بابامه درو که باز میکنم بوی عطر بابام داخل خونموون میپیچه بابام برام یه عروسک جدید خریده براش اسم انتخاب میکنم و میبیرم پیش بقیه عروسکام و بهش غذا میدم بیشتر شبیه داستان بود ولیی کل بچگیم همینطور گذشت البته با آبجیمم بازی میکردما🌝✨ لایک کنیننننن🌝✨

تو بچگیم خوشحال بودم،کارتون میدیدم،بازی میکردم،بیخیال بودم و کلا دوران بچگیم بهترین لحظات زندگیم بود!:)

بچگی‌نکردیم!

یه دختر مهربون ساکت اروم عاشق باب اسفنجی همه توصف اون میزدن هعی خنگ و گوگولی

بازی با چسب رازی لیس زدن انگشت هام بعد از خوردن پفک البته الانم که بزرگ شدم بازم این کارا رو انجام میدم

تو نخودی باش😀

شاد پرانرزی وشیطون وکنجکاو

دوران جاهلیت زندگیم

بیخبر ترین خوشحال عالم

عکس😑🤌🤏

یه احمق خنده دار مهربون

خیلی شیطون بودم ولی ساکت .. بهترین دوران زندگیم بود. در کل یه دختر بودم از درون ساکت از بیرون خیلی شیطون ..

قشنگ ترین دوران زندگیم🩷🥑🦭

اسکل بودن و مزخرف بودن

بدبختی

زندگی احمقانه و فوق العاده زیبای کودکی💖 وقتایی که نمی‌دونستم درد نوجوانی که میگن یعنی چی💔