جایزه: هرچی بگی
اتمام مسابقه | 1402/11/22 |
ظرفیت مسابقه | 30 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | جایزه : 1000 امتیاز و مدال توسط لایک کاربران |

من همیشه وقتی کوچیک بودم پیش مامان بزرگم میرفتم و از بابابزرگم دور میشدم به حدی که احساس میکرده که دوسش ندارم دلم میخواد برم به گذشته و دیگه کار بدمو تکرار نکنم 😣😣😣😣😣 لطفا لایک کنید 🙂🙂
زندگی کردن بزرگ ترین اشتباه بود.....

هیچوقت وارد دنیای مجازی نمیشدم
هیچکدوم از اشتباهام رو درست نمی کنم چون اگر اونا نبودن هیچوقت ازشون درس نمیگرفتمـ.
زود به ادما اعتماد نمیکردم🙂
برای اولین بار کلاس چهارم بودم یه بازی بد تو کلاس کردیم که نمیتونم بگم بعد یه خبرچین رفت به ناظم گفت کلا بدبخت شدیم بردن دفتر و اینا گفتن مامانا بیان من تقریبا خودمو کشیدم کنار اما مامان دوستم تعهد داد و خلاصه دیگه از ما بدشون میومد حالا اون هیچ بغل دستیم میگفت برو اونور نمیخوام پیش آدمی مثل تو بشینم همه لو مون میدادن و دیگه یه روز حالم بد شد یکی از اونایی که بازی رو شروع کرد باهام جوری رفتار کرد گفتم قهری بغل دستیش گفت باهات دوست باشه حتی با اینکه بدبختش کردی دیگه کلا موندم چیکار کنم
اینکه دیگه با آدمی که هنوز نشناختمش رفیق صمیمی نشم و همه راز هامو بهش نگم
با خیلی ها خوب رفتار نمیکردم بزرگترین اشتباهم
سنگ های ماهی ی خواهرم رو با ریکا نمی شستم که بمیره
حتی تو روش نگا نکنم🔪🥲
رازم رو به دوستم نگم 😶

یه روز دل یکی رو شکستم... و میخوام بدونم چرا این کارو کردم 💔🥲
نامه ای که ب کسی دادم دیگه نمیدم چون باعث شد از دستش بدم
استفاده ی زیاد از گوشییی 🥲
بهیعضیآدمارونمیدادمتاواسهخودمخارنشن....
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
وقتی بچه بودم اب مایع اش پختم با دختر خالم رفتیم سه کاسه اوردیم پر مایعش کردیم مامانم اون شب اش پخته بودم اش اشم باهاش ریختیم رفتیم حموم وان رو پر اب کردیم و اش و مایع رو ریختیم توش ولی یهو مامانامون اومدن و دیدن و ... دیگه نگم
بلایک خسته نمیشی🍨🗿