قشنگ ترین متن خودتون و بذارید!
اتمام مسابقه | 1402/11/23 |
ظرفیت مسابقه | 100 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | بدون مدال مسابقهتوسط سازنده مسابقه |
طبیبم گفت درمانی ندارد درد تو ، خود را کشتم و درمان تو کردم . پایان داستان یکی از رمان هام ، توی تستچی نیست
ریسمان پاره را میتوان دوباره گره زد دوباره دوام میآورد، اما هرچه باشد ریسمان پارهای است! شاید ما هم دوباره همدیگر را دیدار کنیم اما در آنجا که ترکم کردی هرگز دوباره مرا نخواهی یافت..!"
زندگی نوشته ای است که نوسنده آن خودتونین وابستگی دارد چطوری به خواهید با یک مداد زندگی ات را ادامه بدی 🙃
اگر قرار باشد احساسم را به کسی بفروشم به کسی میفروشم که خریدار احساسم باشد💓 لایک؟
خب نویسنده نیستم خدافظ
سرگردانم! مانند پرنده ای که با بال زخمی , به آغوش شکارچی میرود~
دل تو محرم راز:(( چشم تو مرحم زخم حرف تو آینه صادق. یاد تو مشق عشق شغل تو پرستار روانم. دوری تو حال پریشانم نبود را نمی دانم. شاید من هم نباشم:)) اویندا://💖 شعرو خودم نوشتم حمایت کنید برنده شم😇
شادی هدف تو بود و غم مانع + اما این هدف خیلی سادست + شادی ساده نیست الیسا پیچیده هست حالا هم من باید برم + اما من فکر کردم مرگ پایانمه + مرگ پایان داستان نیست پایان زندگیه داستان با زندگی فرق داره زیاد داستان مینویسم ولی تو تستچی نه دارم داستانامو چاپ میکنم لطفا لایک کنیدددد:))))
زندگی دو روزه فکر کن یک روزش سپری شده و یک روز فرصت داری تا میتونی ازش لذت ببر و هدرش نده😎😎😎😎
مادرش زنده شده بود و پیشش بود ؛ اما ناگهان از خواب بیدار شد.
تو یه جمله خلاصه میکنم از جنس اشکی بودم ، که یخ زد ...
بدترین انسان ها کسانی نیستند که قرار بود در کنار شما باشند اما تنهایتان گذاشتند؛ بدترین انسان ها کسانی هستند که در کنارشان احساس تنهایی می کنید ...🎧
واقعیت چیزی است کی تو نمیخواهی و کسی که واقعیت را نادیده میگیرد بیچاره میشود و راه برگشتی ندارد 😔😔
اگه اسون باشه، دیگه جذاب نیست♬
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
1_غم انگیز ترین چیز در زندگی،برایم خورد شدن زبر پای دشمنان خونی ام نبود؛بلکه،خیانت از طرف دوستانی بود که تمام دردی که توسط خنجر دشمنانم نسبت به خود حس می کردم را،با آن ها در میان می گذاشتم تا تبدیل به غم انگیز ترین چیز در زندگی ام نشوند...
2_این که دیگران او را وادار به کلمه ای صحبت کنند،برایش بدترین عذاب عالم بود؛زیرا این کلمات پوچ و توخالی که او را از خیالات شیرینش بیرون می آوردند،تنها تبدیل به نمکی بر روی زخمی که درد دل داشت می شدند.برای همین سکوت را انتخاب کرد و به دنیای خیالاتش پناه برد...