اگر نویسنده بودین و داشتیم کتابی می نوشتین درباره دو عاشق که هرگز بهم نمی رسند جمله ی اخر کتاب را چجوری تمام میکردین؟ خودم:هم اکنون موقعیت صفحه ی اول را دارم فقط یک قلب،یک عمر و یک امید را از دست دادم
اتمام مسابقه | 1402/11/07 |
ظرفیت مسابقه | 100 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | جایزه : 1000 امتیاز و مدال توسط لایک کاربران |
این کتاب با غم انگیز ترین پایان تمام شد ولی این ما هستیم که با غمی بی پایان آغاز خواهی شد:) گرفتی چی میگم خیلی غم داره خیلی🙃
ما مال هم نبودیم من تو رو میخواستم اما تو خواسته ای نداشتی من تو رو داشتم ولی تو تنها بودی 🌹
در یادم میمانی ، ای عاشقی که عشقمان به سرانجام نرسید ...
عشق سرد ترین و دروغ ترین حقیقت زندگی هست.....
هم اکنون همانا موقعیت صفحه ی اول هستم،فقط یک قلب،یک عمر و یک امید را از دست دادم
نگران من نباش من به دنیا اومدم عاشق بمیرم
شاید به هم نرسیم ، اما من تا ابد روح و جسمم در کنار توئه❤❤
این دو نیم هایی عاشق بودن که افسانه شدن
به هیچ کس وابسته نشو... حتی سایه ات هم تو تاریکی ترکت میکنه جمله دوم(حتی سایه ات هم تو تاریکی ترکت میکنه) زیاد ربطی نداشت ولی جمله اول خوب بود
The end
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
نظرات بازدیدکنندگان (0)