بدترین خاطره ای که از مدرسه داری؟

امسال 2 تا کنفرانس تو یه روز داشتم بعد چون دیروزش 4 تا امتحان همون روزهم 3 تا امتحان داشتم زیاد حفظ نبودم باید یه نیم نگاهی مینداختم بعد معلم اجتماعی مون حالش خوب نبود دق و دلیشو سر من خالی کرد که آره برای چی نگاه می کنی نمرتو صفر می زارم و اینا بعدش من گریه کردم بعد کلاس اومده بهم میگه ببخشید از جای دیگه دلخور بودم نمرتو 20 می زارم🥺🙂😒

هر روز مدرسه🤌🗿

خود مدرسه رفتن بدترین خاطرس

والا انقدر دوستای من خوب مهربون خول ت چل و پایه هستن که خاطره بدی توی مدرسه ندارم معلمام هم خیلی خوب بودن ولی امسال معلممون هرچی از مهربون بودنش بگم کمه یعنی وقتی درس میده باهامون بازی میکنه برای همین خاطره بدی از مدرسه ندارممممممم

کل‌دانش‌آموزایی‌که‌تو‌مدرسه‌میبینم‌ی خاطره‌ی‌بدن...!

خاطره بد زیاد دارم یه بار زنگ ورزش مقنعه‌ام رو دراورده بودم، بعد مدیرمون اومد تمام فحش هایی که تو عمرم شنیده بودم رو یجا بهم داد🗿 خوب بود نزدتم🗿

سال نهمم بود تقلب کردم توی دی ماه بود تقربیا همین روزا مراقب بمونم معلم علومم بود و بدجور گیر بود بهم 🗿 دوستم برگه داد بهم که روش بنویسم بدم بهش دیدو همرو خبر کرد منم مثله احماقا برگرو گذاشتم تو جیبم از جیبم درآورد گفت بیرون 🗿💔

یکی از معلم های مدرسه رو خیلی دوست داشتم و اون عاشقم بود. اما سر یه امتحان که خودش سوال اشتباهی طرح کرده بود، من که رفتم جواب درست رو ازش بخوام ، سرم داد کشید و گفت میخوای بری به مدیر و معاونا بگی؟ لحنش اصلا جوری نبود که ازش انتظلر داشتم و قلبم خیلی شکست و برخلاف علاقه ام نمیتونم ببخشمش💔

محیط زندگیمون جوریه که بچه‌ها از دبستان تا دبیرستان با همیم مگه اینکه کسی از اینجا بره دوستای دبستانم من رو توی کلاس ششم تا هفتم ول کردن و کلاس هشتم دوباره سمتم اومدن امسال منو فراموش کردن و الان بابت اینکه وابستشون شده بودم واقعا عصبیم و من موندم و عکسامون و خاطرات اکیپمون

ساده بودم و به دوستام اعتماد کردم ازم سوءاستفاده شد و بهم توهین شد.الانم نمیتونم به کسی اعتماد کنم..

یه‌بار سر صف برنامه صبحگاه داشتم،نمیدونستم میکروفون وصله، به دوستم گفتم کو... 😐😭 کل مدرسه شنید سه روز هم اخرج شدم

اینکه عیب هامو بهترین دوستام به روم میارن😔😔😔

تو کلاس مطالعات اجتماعی توی کاغذ احساساتم مینوشتم که خانم منو ثدا کرد برگه را گرفت من مردم و زنده شدم

بد ترین که... 😔🫱🏽‍🫲🏻 خب،کدومو بگم؟ حقیقتا باید میپرسیدی بهترین خاطره مدرسه چون بدترین خعلییی زیاده اما بهترین یکی دو تا بیش نی حرفی ندارمـ روزی ک مامانم تو راه مدرسه حالش بد شد تاکسی گرفتم رفتیم بیمارستان نمیدونستم چیکار کنم،، زنگ زدم دوست مامانم و شوهرش اومدن بیمارستان و... منم شوهرش رسوند مدرسه ، از گریه نمیتونستم چیزی بگم این مال پارسال بود امسال هم دقیقا همین اتفاق میخواست بیفته ولی زودتر مدرسه رو کنسل کردیم مامانم رفت بیمارستان بستری شد اصن...💔 هعییییییییییییییییییی

هم تختیم جوری رفتار میکنه انگار دویت صمیمی هستیم ولی سرم فقط جیغ می زنه

اتراف کردنام به دو کراشم و نودل پختنم هم بده هم خوبه 😂

کتک خوردم

صب ساعت پنج بیدار شدن امتحان یهویی گرفتن کارنامه وقتی مامانمون میاد از اوضاع درسمون خبردار بشه

هعی بخوای حساب کنی هر روز