در این مسابقه،یکی از شخصیت های هری پاتر که خیلی دوسش دارین،یا کارکتر مورد علاقتون هست رو انتخاب میکنید،و سعی میکنید داستانی ازش بنویسید،فقط با این فرق که،فقط و فقط دو جمله از اون رو با ما به اشتراک میزارین. جمله اول،و جمله آخرش رو. نه بیشتر،نه کمتر. بهتون پیشنهاد میکنم قبل از شرکت، مال بقیه رو بخونین،و سعی کنید کارکتر تکراری نزارید. که چیزای بیشتری بخونیم. باید تلاش کنید که در دو جمله آغزین و پایانی،کل مطلب رو به ما برسونید. به عنوان مثال،اگه من بخوام بنویسم مینویسم: جمله آغازین:میخواهم داستان شاهزادهای را بگویم که هرگز از نسل یک پادشاه نبود! شاهزادهای که هرگز خون اصیل دیگر شاهزادگان را نداشت! شاهزادهای که در دنیایی به دنیا آمد که نه پادشاهی بود، نه ملکهای و نه حتی شاهزادهای.شاهزادهای دورگه،با نام سوروس اسنیپ! جمله پایانی:و چه غم انگیز است مرگ شاهزادهای اسلایترینی،که به شجاعت هر گریفیندوری دیگریست. و چه غم انگیز است که عمر خود را پای عشقی خرج کرد که هرگز مال او نخواهد بود! و چه غمانگیز است مرگ مردی که هرگز آنگونه که باید و شاید از او تقدیر نشد! خوب،منتظر شما هم هستم😊 برنده ۳۰۰۰ امتیاز میگیره
اتمام مسابقه | 1402/10/15 |
ظرفیت مسابقه | 25 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | جایزه : 1000 امتیاز و مدال توسط لایک کاربران |
آغازین:عجیب بودن بد نیست،اصلا بد نیست. باور نمی کنی؟من دختر عجیبی رو می شناسم که خیلی دوست داشتنی بود.اسمش لونا بود،لونا لاوگود. پایانی: لونا به ما یک چیز یاد داد. متفاوت بودن و عجیب بودن بد نیست؛آدمای عجیب می تونن خیلی کارها بکنن!می تونن خلاق باشن،می تونن باهوش باشند.می تونن راه حل هایی بدن که همه چیز رو درست کنه،می تونن قهرمان باشن!
آغازین: باز هم همان درد و رنج همیشگی. اما این بار مثل گذشته ناله را سر نداد. مدت ها بود که هر ماه این درد را متحمل میشد. هنوزم هم دردش ورای طاقتش بود، اما دیگر برایش تبدیل به یک عادت شده بود. پایانی: مدتها بود که مبارزه نکرده بود. عملکرد های دفاعیش ضعیف و حرکاتش کند و قابل پیشبینی بودند. دالاهوف فریاد زد:《آوادا کداورا!》نور سبز رنگ به سینه اش اثابت کرد. صدای جیغ زنی را شنید که فریاد میزد:《نهههه!》خاطراتش از پیش چشمانش میگذشتند. و بعد دیگر چیزی حس نکرد. هیچ چیز خیلی فکر کردم لایک کنید🥲
اسم رمان: دختر ساحل رمانی درباره دراکو💚🍏 شروع: +دراکو.... دراکو.... بیا دیگه.... _صبر کن الان میام میگیرمت..... صدای خنده دختر و پسر تمام فضای ساحل را پر کرده بود. پایان: پایان..... پایانی غم انگیز ولی پاک، پایانی که درد داشت، برای دخترک جسمی ولی برای پسر روحی، پایانی همراه با گریه که سرنوشت ها را عوض کرد، دخترک مرد تا روز پسر این را برای دخترش تعریف کند، دخترک رفت تا عشقش تا روز مرگ پسر بر سینه او حک شود و این بود پایانی که برای هر دو درد و غم داشت.
جمله ی آغازین: او طبق همیشه داشت با برادر گریفیندوری اش دعوا میکرد، خود او یک اسلیترینی بود، یعنی تمام خاندان بلک به جز برادرش اسلیترینی بودند. جمله ی پایانی: او کسی بود که مرگخوار شد، اما پس از پی بردن به اهداف ولدمورت، به دنبال هورکراکس او، قاب آویز اسلیترین شد و در راه نابودی این هورکراکس، کشته شد؛ او یکی از شجاعان اسلیترین بود.
جمله آغازین: آنقدر زیبا بود که چشمانم از دیدنش خسته نمیشد......گرنجر......تو چقدر میتوانی زیبا باشی.....باورم نمیشود تو برای من شدی....آن روز که به تو گفتم دوستت دارم داستان عاشقانه ما شروع شد جمله پایانی:این این....ممکن نیست....نه نههه خواهش میکنم برگردد.....گرنجررر.....خواهش میکنم بلند شو.....منو تنها نزارررر گرنجر..من بدون تو نمیتونم..بدن خون آلودش روی دستانم بود..چوبم را برداشتم و طلسم مرگ را برای خودم خواندم:)
میخواهم داستان پسری شجاع که با سختی بزرگ شد رو براتون بگم که هیچ وقت نتونست برای خودش تصمیم بگیره و با خواسته های پدرش بزرگ شد.دراکو مالفوی هیچ وقت نخواست مرگخوار بشه و با خواسته ی پدرش به اجبار مرگخوار شد
نام داستان=زیبای کوچک من❤❤ بچه ها داستان راجب کودکی هری هست و اصلا از بزرگی هاش نیست🙂 _مامانی،،اگه برام فردا پنکیک درست کنی قول میدم دیگه پسر خوبی باشم! _هری!تو امروز صبح پنکیک خوردی و فردا نمیشه _مامانی لطفا! _الان باید بخوابی! خوب خوب وقت خوابه زیبای کوچوک منننن،،بدون مامانی همیشه پیشته! پایان،،،،شاید بگویید بی رحمانه بود بله بود! آن زن به طرز بی رحمانه ای مرد،،جسد سردش میان خانه بود و خون همه جا رو گرفته بود ولی پسر بچه جسم مادرش را تکان میداد ،،آری او رفت،،اما عشق او تا ابد باقی ماند❤
پسری که در تمام عمرش در غم و اندوه عزیزانش بود پسری که زنده موند تا بمیره پسری که زنده موند تسلیم شد
اغازین:سلام شما ؟ پایانین : و او مانند و درد غم و یادی از اخرین جمله ای که به زبان اورد(دوست دارم حتی اگر مرده باشم )و در دستش جان داد
داستانیست وصف نشدنی
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
صدوپنجاه مشاهده،ده شرکت کننده😐
کجای دلم بزارم؟
مال منو یه لایکم نمیکنید؟
شانس برنده شدنم: ۰/۱٪
اینجوری نگو
بیا قبول کنیم بقیه خدا تر از من نوشتن🥲
فقط کلارا من نفهمیدم از کی نوشتی
. مدت ها بود که هر ماه این درد را متحمل میشد
به نظرت مربوط به کدوم شخصیته؟
خب آره.
من صادق و منطقیم. ببخشید رفیق🥲
من از مال کاربر Elizabeth وکاربر Tina خوشم اومد.
مخصوصا Tina
فدا سرت
من خودم قبول دادم که مال خودم خیلی جالب نشده
مال من بیشتر تو فاز رمان طوره
انگار زندگی شخصیت از زبان اونه
مغزم کار نمیکنه.اذییت نکن بگو.
دامبلدور رو میگی؟کیه؟
لیست کسایی که دالاهوف کشتتشون؟
ریموس: آیا من برای تو یک لطیفه میباشم؟
من شخصیت مورد علاقه تو فقط سیریوس رو میشناسم😫
دادا من همه جا جار میزنم که من سیریوس، ریموس و تانکس میپسندم😐
خدایی تا حالا نشده یدونه از این کامنتای من رو دیده باشی؟
دیدم. ولی یادم نموند.
ببخشید🥲
حالا برم دوباره بخونم ببینم چطور نوشتی
کلارا دوباره خوندم،درک کردم.....
بنظرم بعد از کاربر Tina تو بهتر از همه نوشتی😭
دادا پطپئنی؟
خیلی چرت نوشتمااااا
*مطمئن*
تکذیب میکنم
دیدی گفتم
خب مثل اینکه باید به شخص دیگری به جز سیریوس متوسل بشیم
من اگه واسه سیریوس بنویسم:
جمله آغازین:تا یازده سالگیش،همیشه خانوادهاش به او تحمیل عقیده کردند ولی حال،او درکنار کسی مانند خودش،قانون شکنی کرد...اولین بلک گریفیندوری در هاگوارتز.غرور سرتاپایش را گرفته بود زیرا...
جمله پایانی:ولی بلا هنوز به قدری بزرگ نشده بود که بتواند او را از پای درآورد!فقط یک لحضه غفلت فقط یک لحضه غرور!ولی او بخاطر تنها میراث دوست همدستش،بخاطر کسی که در این دنیا بیش از هرکس دیگری دوست داشت،بخاطر تنها یادگار جیمز،چشم از جهان بست.
پدرخواندهای مثل،سیریوس بلک فرایتان آرزو میکنم
میدونی
من ترجیحا دوست دارم متن یا کلا داستانایی که مینویسم از زبون شخصیتا باشه
یا حالا مثل متنی که نوشتم سوم شخص مفرد
نه اینکه خودم راوی باشم
اینم حرفیه
عرررررر مال کاربر تنها درشب چه خوب بوددددددددد
ریگولسسسسسس
سپاسسسسس کلارا ژون.
چرا انقدر سخت شدددددددد
😁
کلارا ببینم میتونی برنده بشی یا نه
باور کن الان ارور میدم...
داداش ببین من چه راحت از سوروس نوشتم.
کاری نداره که.
چرا ذهنم خالیه....
سیریوس خدا نگم چیکارت کنه
چرا انقدر نوشتن راجب سختهههههههههه
*راجبت*
تو میتونی
منرفتم بخوابم
دنیز من امشب خوابم نمیبرهههههههه