سلام دوستان باید یه خاطره خنده دار یکی از مهمانی های خانوادگی تون رو تعریف کنید 😂
اتمام مسابقه | 1402/10/13 |
ظرفیت مسابقه | 100 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | جایزه : 1000 امتیاز و مدال توسط لایک کاربران |
یکی از دوستای صمیمیم هیچ وقت تو مدرسه مقنعه نمیزاشت و همیشه ناظم با صدای جیغ جیغوش میگفت بهشتییییییی مقنعت😂 و دوست منم به چپ ترین نقطه ی راستشم نبود🤣🤣 و هی میگفت بعشتی مقنعت تا اینکه یه روز ... نمیدونم افتاب از کدوم طرف در اومده بود دوستم مقنعش سرش بود بعد همون ناظممون اثمد بهش نگاه کرد و گفت: شما تازه به این مدرسه اومدید؟ 😂💔 و دوستم برای اینکه مسخرش کنه گفت ارههه تازه اومدم 😂 حالا اون موقه دو ماه به پایان سال تحصیلی بود🤣🤣🤣 لایک؟؟؟؟؟
معلم پارسالمون کی زیاد سر همه کلاه می زاشت می خواست بازرس بیاد مدرسه ما معلممون گفت بچه ها اگه سوالی رو اشتباه جواب بدین می برنتون زندان🤣🤣🤣 بقیه جیغ می زدند من اخم کرده بودم یکی از هم کلاسی هام اومد گفت بچه ها بازرس ها اومدن بچه ها 😱😱 چند تاشون افتادند زمین یکی تخته رو انداخت پایین یکی صندلی ها رو شکوند منم یک صندلی افتاد رو پام شکست از کلاس فرار کردم (به خاطر حرف معلم ) یک دفعه معلممون اومد خورد زمین افتاد رو صندلی ها اون وقت من انقدر خندیدم گفتم نتیجه ی دروغ گفتن🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
همین امروز تو کوچه یه ماچ الکی فرستادم هیچکی نبود بعد یکم بعد دیدم مرده وایساده داره نگام میکنه آب شدم رفتم تو زمین🗿🤌🏻
من ۲ تا دختر خاله ی ۲ ساله دارم. به بار زیر تخت دراز کشیده بودم🤨یکیشون رو تخت می پرید🙃یکهو پرید رو دلم😂جالبه بدونین داشتم خفه می شدم😐
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
نظرات بازدیدکنندگان (0)