ماشین زمان

میرم به ۱۵ سال پیش و یبارم که شده بابامو میبینم ...!

۱.اولین‌کار‌میرم‌تو‌یک‌سالگیم‌ینی‌زمانی‌که‌پدرم‌فوت‌شد.۲.بازم‌پدرم....اینکه‌بعضی‌موقه‌ها‌ناراحتی‌هامو‌به‌کسی‌نگفتم۳.فوت‌پدررررر۴.پدرم تو اون پن دقیقه همینکارارو میکنم.... فقط‌نمیدونم‌چرا‌‌بغضم‌گرفته🥲❤️‍🩹

میرم پیش بابا بزرگم بابا بزرگم ندیدن بابا بزرگم مرگ بابا بزرگم بابا بزرگم یه دل سیر بابا بزرگمو نگاه میکنم

خودم اگه بودم. پدر بزرگمو ملاقات میکردم. از دنیا رفته 🥺

ماشین زمان رو نابود میکنم ، نمیتونم به خودم یا هر کسی اجازه بدم تو واقعیت ارزشمند زمان دست ببره

مامانم را مجبور می کنم اون شب بره سر مامان بزرگم💔

خب معلومه کاری ب گذشتم ندارم هرچی باید اتفاق میفتاده افتاده دیگ نمیتونم توش دخالت کنم

اول میرم به آینده بعد میرم گذشته پیش پدربزرگم چون خیلی باهام مهربون بود اشتباه دیگه از یه نفر خاصی خوشم نمیومد اتفاقا هر طوری بخوان رخ میدن حتی اگه درست شن مگه من میتونم تو کار خدا دستکاری کنم

میرفتم و زمان قدیم رو می‌دیدم چون اگر من اون اشتباهات و نمی‌کردم علم امروزمو نداشتم