𝒔𝒄𝒆𝒏𝒂𝒓𝒊𝒐

این صرفا برای اینه که روند مسابقه رو بفهمین و قرار نیست به عنوان برنده انتخاب بشه ولی به هر حال نظرتون و راجبش بهم بگید

دازای) دیروز موری سان بهمون یه ماموریت داد و با چویا موفق شدیم مثل همیشه انجامش بدیم.وقتی برگشتیم سریع رفتیم اتاقامون که بخوابیم. البته تو این یه شبم دلم برای هویجکم تنگ شده. (چویا) هر بار دلم می خواست برم و به دازای سر بزنم، خیلی نگرانش بودم حالش خوب نبود. بعد از دو ساعت کلنجار رفتن با خودم رفتم به اتاقشو در زدم. درو باز نکرد و رفتم داخل دیدم خوابه رفتم پای تختشو روی صندلی نشستم و نفهمیدم کی خوابم برد ولی حداقل مطمعن بودم کسی که دوستش دارم سالمه میدونم جالب نیست ولی خواستم یه چیزی نوشته باشم

خب هردفعه که شرکت میکنم نمیدونم چرا خود به خود ناپدید میشه. به نظرسنجیم سر بزنین اونجا یه وانشات سوکوکو نوشتم-

اون انجامش داد! باورش نمیشد که اون احمق....نه، میدونست. میدونست که قراره این اتفاق بیفته. دازای خودشو از ساختمان پرت کرده بود و دیگه راه برگشتی نبود. زیر لب گفت:دازی....ای احمق، بالاخره انجامش دادی