سلام ناناسای من این مسابقه که توضیح نمیخواد یه خاطره مسخره و خنده دار خودتون بگید:/😐🧁 جایزه برنده: پروفایلش ۲۰۰ بازدید میخوره با دو تا اکانت فالو میشه ۵ تا تست هاش لایک میشه و کامنت میزارم😐🧁
اتمام مسابقه | 1400/10/12 |
ظرفیت مسابقه | 30 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | بدون مدال مسابقهتوسط سازنده مسابقه |
ظرفیت شرکت در این مسابقه تکمیل شده |
چند سال پیش خونه رو گذاشته بودیم واسه فروش هی میومدن خونه رو میدین و میرفتن منم حال نداشتم لباس بپوشم تا اینا بیان و برن میرفتم تو حموم آبو وا میکردم که یعنی من حمومم تازه با پا با آب بازی میکردم که طبیعی جلوه کنه😂😂😂😂😥😥😥😖😖😖 همینطوری که داداشم داشت خونه رو نشون میداد حواسش نبود یهوووووو دره حمومو روم وا کرد روم 😂😂😂 من عینه اوسکووولا با لباس و آب باز و پای زیر آب قیافه نابودم نگاهشون میکردم فیس تو فیس بودیم همشششششون منو دیدن که یهو داداشم درو بست 🙄🙄🙄🙄😅😅😅😅😅
داداشم اومد به من پیام بده شما هک شدید که مثلا بترسم اشتباهی به بابام پیام داد😐✨
چند ماه پیش یبار مامانم بیرون بود، زنگ زد خونه گفت قارچا رو تفت بده اومدم لوبیا نمیدونم چی چی درست کنم(اره اسمشو بلد نیستم ولی یچیز شبیه سوپه😂) بعد منم اون موقع وسواسی شده بودم از کرونا قارچا رو با کف و صابون شستم😐🙂💔😂 بعد رفتم خوردشون کنم، با هر برشی ک میزدم دیدم از قارچا داره کف میزنه بیرون... هی به خودم میگفتم درست میشه ایشالا😐😂 ریختم تو ماهیتابه ک تفت بدم و... دیدید قارچ موقع پختن اب میندازه؟ هیچی دیگه! قارچها من داشت ازش کف و حباب میزد بیرون😔😂💔 بعد..ادامه اش تو کامنت😂💔 لایک💛
من:با بی تی اس قهرم اکسوال بودن خیلی خوبه خیلی ۱۰ دقیقه بعد من :الان جیمین چیکار میکنه؟؟
این یه خوابه😐خب من خواب دیدم که خونه مادربزرگم هستم و دارم با دختر عموم فیلم ریو رو میبینم.یکدفعه یه جن که کلش اسکلتی بود در خونه رو باز کرد و اومد داخل.بعد من رو دنبال کرد و من رفتم تو اتاق.بعد اومد جلو که منو بخوره که یکدفعه مادربزرگم اومد با مگس کش زدش که چسبید زمین.بعد ورش داشت پختش و ما خوردیمش😐
یبار من اومدم یه خاطره مسخره بگم یادم رفت چی بود بعدش تبدیل شد به خاطره مسخره💔😂
من داخل اتاقم با گریه داشتم دنبال چسب ماتیکی که تازه خریده بودم می گشتم زیر تختم نبود هر جا رو گشتم نبود به یهو دیدم تو دست خودمه😐😂
جلو همه شاشیدم روی کیک تولدم
سلام یه بار تو مدرسه بودیم کلاس ما کلا خواننده هستند😅😅دوستم نمیدونست معلممون پشتشه هی میزد رو میز میگفت علمدارمان نیومد😂😂یهو دوستم برگشت دید خانممون پشتشه معلممون با عصبانیت نگاش میکرد عین لبو قرمز شده بود بعد معلممون حدود ۳ نمره و نیم از ما کم کرد
خواب دیده بودم داشتم به کراشم اعتراف میکردم اونم اومد جلو دستم گرفت بعد گفت دوست دارم بدبختی اینجاست که منم بلند گفتم دوست دارم همون موقع مامانم اومده بود صدام کنه ساعت ۳ ظهر بود بعد تو خوابم کراشم بهم نزدیک شد که مامانم گفت منم دوست دارممم نتوستم بهش بگم دوست دارم به تو نگفت 😐💔
خاطره ی خودم که نیس برای مامانمه👈👀❤ یه روز مامانم کوچیک بوده مثلا ۸،۹ ساله بعد صبح پاشده دیده ساعت ۷و ۴۵ دقیقس ابجی داداشاشم که راهنمایی بودن اونا هم خوابیده بودن بعد گفته شاید اونا مدرسه ندارن مامانشم که خواب بوده همه خواب بعد با استرس و گریه سریع لباساشو میپوشه میره مدرسه بعد در مدرسه رو میزنه یهو بابای مدرسه میاد میگه اعع تو اینجا چکار میکنی؟! میگه اومدم مدرسه دیگه بعد بابا میگه امروز جمعس کجا اومدی مدرسه برو بگیر بخواب بابا😐😐😂😂😂😂😂
یه بار با خواهرم دعوامون شده بود بعد فرداش اومده بود از سر لج به کفشام چسب زده بود بهشون ترقه چسبونده بود میدونست میخوام برم خونه دوستم😐😐 بعد رفتم کفشام رو بپوشم ترقه ها ترکید چنان ترسیدم و جیغ زدم انگار یکی دنبالم افتاده بود میخواست منو بکشه😐😐😅😂 بعد از اون اتفاق خواهرم عاقبت خوبی نداشت😐😐😊😊😊
یک بار به مامانم گفتم مگه خنگی🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
من یه بار با پسر خالم رفتیم آشغال ها رو بزاریم سر کوچه بعد یه دفعه یه سگ بزرگ سفید دنبالمون کرد ما هم از ترس می دویدیم هر کی ما رو میدید یه 😐نگامون میکرد راستی من کاربر آلما هستم و این ۵ مین اکانتمع لطفا فالو کن😊
من یه روز سر کلاس قرآن بودم بعد معلم از من خواست بخونم من هم قرانم رو که خوندم واسه خودم نشستم....بعدش یادم رفت میکروفون رو ببندم.....چشتون روز بعد نبینه ......یهو عطسهام گرفت...بعد کل کلاس منفجر شد 🤧😂😂😂
حرف زدن با پرندم😑چیکار کنم خو من تنهام
تو ی گرمای هوا رفته بودم لباس استین بلند بافتنی تنم بود بعد کلاه افتابی زده بودم
یک بار رفته بودیم مهمونی خیلی خنگ شده بودم میگفت برات چایی بریزم میگفتم نمیدونم میگفت شکلات میخوای میگفتم نمیدونم🤣🤣🤣🤓🤓
خواب دیدم با یک سکه دستم بریده شده و منو برندند بیمارستان بیهوش شده بودم ...!🪙🩸
توی مدرسه بودیم زنگ تفریح بود بعد همه جو گیر بودیم😐 چون میخواستن برامون زنگ آخر جادوگر بیارن😐🙂 پز میدادیم به کلاس ششمی ها😶🤣 (فقط برای کلاس اول تا پنجم بود) آخر فقط برای کلاس ششمی ها آوردن ما بدبختا هممون ضاااایع😭😐🤣🤣🤣
یه بار معلممون گفت کار دارم ما عم جیغ و داد کردیم (ولی من داشتم مشقمو مینوشتم تا تو خونه با کامپیوتر بازی کنم) مدیر اومد منو برد دفتر (دیگه نزدیک بود اخراجم کنن بعدش تو دوربین دیدن که من مقصر نیستم ) نزدیک بوددددد (دومین خاطره اینبار خنده داره) معلممون گفت کار دارم الان میام ما جیغ و داد کردیم(حتی من) (و تو مدرسه باند بود و کامپیوتر) آهنگ گذاشتیم همه جیغ میزدیم ناظم اومد در را بست و قر داد😐 گفت عجب آهنگی هیچی دیگه همه داشتیم سکته میکردیم از تعجب😐😐😐😐
یه دفعه وسط کلاس آنلاین میکروفون باز بود به خانم چیز بعد گفتم به لایکککک❤
تولد دختر عموم بود من اون روز هیچی نخورده بودم و حالت تهوع داشتم بعد مامانم دید حالم بده به مادر دختر عموم گفت اونم ی شربت داد تا قاشق رو گذاشتم دهنم حالم بدتر شد و بالا اوردم به طوری که مامانم تا یک هفته نمیتونست اون مانتویی که اون روز تنش بود رو بپوشه اون موقع شیش هفت سالم بود و رو لباس مامانم بالا اوردم
ی خاطره دارم.من سمم رفته بودیم بوشهر پیش دختر خالم اینا بعد اونجا دریا داره دیگه من و دختر خالم رفتیم دریا بعد من جلو رفتم جلو رفتم اونم دنبالم اومد بعد رسیدم ی جایی که آب تا گردنم بود و دختر خالم تا شونه های من بود دختر خالم که اومد پیشم داشت غرق میشد منم از قسط ولش کردم بعد دیگه داشت میمرد بدبخت رفتم نجاتش دادم بعد بهم جایزه داد خالم
یه بار دوستم از مدرسه فرار کرد منم به خانم معلم کفتم😐اونم منو زد تا اونو گفت که تو بهش چی گفتی رفته و اینا😐من چه گناهی کردم خداااا
تو مدرسه داشتیم بازی میکردیم که یهو مدیرمون اومد مدیرمون خیلی عصبانی هست همیشه خلاصه سکته هرو زدیم بهمون گفت برین برام گچ بیارین از کلاس من دوییدن دوستام دوییدن آخر سر اینقدر دعوا کردیم ساعت گذشت یکی از بچه ها بلخره رفت داد مدیرمون از دستش میشید با عصبانیت کلاس ۱ بودیم
من وقتی بچه بودم یه شب یلدا فکر کردم عید و وقتی دیدم کسی عیدی نمیده گفتم:مامان عیدییم کو ؟بعد همه به من خندیدند و خندیدند و خندیدند مامانم گفت:امشب که عید نیست یلداست!
اقا سلام ما یکی از دوستامون اومد داداشم تازه ازدواج کرده مال همین دیروز بود قضیه بعد دوستم تو مدرسه امتحان حضوری داشتیم اومد پیشم گفت داداشت با کی ازدواج کرده گفتم با خواهر دوستش گفت ععععععع من فکر کردم با داداشش ازدواج کرده یبار دنبال خونه بودیم یه داداش کوچیکم دارم اومدم به بابام گفتم یه خونه پیدا کردم املاک پیشرو گذاشته یهو داداش کوچیکم گفت ععهههههه فکر کردم املاک جیشرو
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
تا اومدم شرکت کنم دیدم رقته..........(رفته((
ایسم مسابیقه ش چیه گمش کردم
عالی بود خاطره های خنده دار دیگه ای هم داشتم
چیزی ندارم
من کلا خیلی خاطره های مسخره دارم کدومو بگم آخهههههه