جالب ترین و باحال ترین یا خنده دار ترین خاطره تونو بگید😉💗هر کدوم جالب تر بود انتخاب می کنم❤️❤️🔥
اتمام مسابقه | 1402/09/18 |
ظرفیت مسابقه | 10 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | بدون مدال مسابقهتوسط سازنده مسابقه |
ظرفیت شرکت در این مسابقه تکمیل شده |
یه بار داشتم به دوستم بر میگشتم خونه از مدرسه بعد فهمیدم که هودیم رو تو مدرسه جا گذاشتم اون همه راه پیاده تا مدرسه برگشتیم بعد دیدیم که نیس دوستم گف بیا بریم خونه گفتم باشه وسطای راه فهمیدم هودیم تنم بوده یعنی پت و مت به من و دوستم میگن😂😂😂😂😂
اربعین رفته بودیم کربلا بعدش رفتیم قبرستان بقیع دخترخاله ی مامانم که اولین بارش بود اومده بود زیارت و نمیدونست قبر مختار و اینا کجاست رفته بود بالا سر قبر یه عرب گریه میکرد میزد رو سر خودش میگفت:(بخدا این قبر مختاره برات بمیرم یار با وفای امام حسین) بعد نگو زن همون عربه هم که مرده بود اونجا بود والا با خودش فک کرده بود شوهرش زن دوم گرفته اومد بالا سر قبر شوهرش به عربی انقد فحش کشش کرد ما که نمیفهمیدیم ولی خالم برامون ترجمه میکرد🤣 من میگی داشتم زمینو گاز میزدم ولو شده بودم رو زمین 😂
یکبار توی کلاس آنلاین بودیم بعدش زنگ تفریح خورد منم از معلم سوال داشتم ولی هرچی پرسیدم جواب نداد بعدش میکرفونم رو بستم از مامانم پرسیدم که چرا جواب نمیده گفت خب اونم آدمه رفته که ب.ر.ی.ن.ه بعدش یهو معلممون گفت که میکرفونم رو خاموش کنم تازه فهمیدم میکروفن روشن بوده و کل بچه ها شنیده بودن!😶🌫️😶🌫️😶🌫️😂😂
رفتم مغازه به آقای گفتم سلام خاله. یبار اشتباهی تو دوغ بجای نعنا فلفل سیاه ریختم. به یه پسر گفتم تو دختری واقعا خجالت کشیدم
مال وقتی بود که از یکی خوشم اومده بود دوستام همش حولم میدادن بخورم بهش و اینا ای بابا ولی دوستام الان دیگه دوستم نیستن😀🌹 ولی خب جالب بود چون هنوز اون آدمو دوست دارم 🌹
ایندخاطرم یکم ترسناکه یه روز که بارون شدید می یارید رفتم سرویس بهداشتی مدرسه همکلاسیم هم اونجا بود داشتم دستم میشصتم که چراغ های سرویس خاموش روشن میشد هیچ کس به غیر از ما نبود همه درای سرویس ها هم باز بود به غیر از یدونه بهش گفتم ببین الان چراغا خاموش میشه یه جن از اون دره میاد بیرون همون لحظه چراغا خاموش شد و در باز شد ولی هیچ دست انسانی از در نیومد بیرون پس در قفل چجوری باز شد همون لحظه هم کلاسیم جیق کشید ومنو کشید از در بیرون و رفتیم تو کلاس
یه بار رفته بودیم اصفهان زاینده رود مثل همیشه خالی بود و لبش نشسته بودیم خلاصه گفتم یکم پسر عمم رو اذیت کنم رفتم پشتش گفتم پخ حالا این سکته کرد افتاد تو رودخونه و به جای اینکه کمکش کنم بیاد بالا داشتم بش می خندیدم خلاصه کلی دعوام کردن از اون به بعد کسی با من نمی آد زاینده رود😐
حداقل یکی یه نظر بدید هر کی بگه برنده اعلامش می کنم🥲
به برادر کوچیکم که ۳ سالشه بهش زُل زدم اول تعجب کرد بعد چشماش رو گرفت بعد صورتشو اون ور کرد بعد سرم داد زد گفت نگا نکن بعد نشد فرار کرد🤣🤣🤣🤣
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.