سم ترین خاطره ی مدرسهتونو بگین')
اتمام مسابقه | 1402/09/08 |
ظرفیت مسابقه | 100 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | جایزه : 1000 امتیاز و مدال توسط لایک کاربران |
من زیاد خاطره سم دارم... یکیشم اینه جلو بچه ها زدم تو گوش مدیر.. انقد حال داد عقدع تموم بچه هارو خالی کردم... من جون مامانمو قسم میخورم اینو لایک کنم... دیگه قسم خوردی🤣🤣🤣🤣
مدیرمون داشت سر صف زر میزد هواام خیلی سرد بود.داد زدم تموم شد?یهو همه برگشتن منو نگاه کردن😂😂
ما دوران ابتدایی یه ناظم داشتیم تو مدرسه دخترانه از صورت فقط دماغ معلوم بود اینقدر خانوم با حجاب تشریف داشتن بعد این زنگ تفریح که تموم میشد معلما دیر میکردن راه میفتاد تو راهرو کلاسا رو چک میکرد این خاطره بر میگرده به کلاس شیشمم چادر یکی از همکلاسی هامو برداشتم ادای همه ناظمارو در اوردم به این که رسید اومد جلو در منو داشت نگاه میکرد منم پشتم بهش بود نمیفهمیدم حالا هی پچه ها ابرو بالا مینداختن من نمیفهمیدم یه دفه پشت کردم دیدم چادرشو یکم داده بالا با چشمای اشکی داره میره
داشتم به مدیرمون فحش میدادم یهو دوستام اشاره کردن رومو برگردوندم دیدم پشت سرمه😂🤣
از پله های مدرسه خوردم زمین چونم شکست بعد نشستم گریه کردم نمیدونم چرا نفهمیدنم رو پای معلممون نشستم
رفتیم ورزش کنیم فقط بگم جوری ورزش کردم که خشتک شلوارم تقریبا نصف شدددددد 😭🤣🤣🤣 لعنتی زنگ اولم ورزش داشتیم تا ظهر داشتم اون ل.ع.ن.ت.ی رو نگه میداشتم😂😂😂🤣 🤣🤣یادش میافتم میخوام معلممو به چوخ بدم😑
یبار دوستم کارتش تموم شده بود پولش قرار شد من براش بستنی بخرم تو حیاط فاز برداشته بود که بابا پول برای من مشکلی نیست و اینا من ریچم و اینا اونیکی دوستم:پس خانوم ریچ بستنیتم خودت بخر
پریروز تو مدرسه منو هم کلاسیم اومدیمم همو کول کنیم بعد یهو تا اومدیمم کول کنیم معاون مون اومد گوشی شو درآورد گفت بزار ازتون عکس بگیرم(منظورش اینه عکس رو داشته باشه بعدا یه نمره انظبات گنده از ما کم کنه) بعد خلاصه بهش گفتیم ببخشید ولی اصلا جواب نداد آه آه فک کنم حسابی قراره کارنامه رو... دیگه نگم
زنگفناوریبودوهمهکلاسبعدازتوضیحاتمعلمساکتشدن،بعددیدمیهصدایاهنگیهیدارهاوجمیگیرهوبعدصدایاهنگعربیازاونخیلیسمااااپخششد،بعدهمونموقعیهدخترازایندخترشرایکلاسارصندلیشپرتشدپایینوگوشیشهمافتادکنارشولورفت،همهبچههابلندخندیدنومعلماینجوریبودکه:ودف؟چخبره؟
برا امروزه صبح دعا کردم معلم نگارش نیاد بعد یهو دیدم اومد کلی نفرینش کرددم😂 بعد حالش بد شد بردنش بیمارستان😂😂😂 کل کلاس رف رو هوا همش میگفتن نفرینات خیلی زود اثرمیکنههه😂😂😂
یادمنیست🌹💁🏻♀️
یه بار بغل دستیم خوابیده بود صورتشو نقاشی کشیده بودم😂💔
من دوستام آوینا و بنیتا آرمی هستیم یک بار آوینا و بنیتا سر آرمی بودنشون با هم دعواشون میشه من سر کلاس با صدای بلند میگم بسته دیگه اونا میفهمن من ناراحت شدم زنگ بعد با هم دعوا میکنن اما الکی باسه اینکه با من شوخی کنن تا ببینن دیگه چه کار میکنم توی کاغذ مینویسم بنیتا گفت آوینا تو ارمی نیستی نمیدونی تهیونگ و جانکوک کین ما زنگ بعد کاغذ میمونه اونجا زنگ بعد آوینا بنیتا میگن با تو شوخی کردیم گشتیم دنبال کاغد پیدایش کردیم شانس آوردیم اون کاغذ نخوند مگرنه به مدیر میگفت به خاطر اون ها پوستمون کنده بود
این واسه همین امسال عروسیه یکی از فامیلامون بود بع اخر هفته بود ولی ما باید چهار شنبه میرفتیم بلیط گرفتیم ساعت ۱ بعد واسه اینکه زود تر بیایو خونه که بتونیم زود اماد شیم الکی تظاهر کردیم دل درد داریم منو خواهرم (مدرسه هامون جدا بود) بابام هم امد دنبالم رفتم خونه
من بزگ هیچ خاطره ای ندارم🤕
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
کلاس چهارم بودم یا پنجم یادم نمیاد دوستم میخواست منو کول کنه بعد ناظم همون موقعه از اون جا داشت رد میشد یهو منو دوستم همو محکم بغل کردیم که اون نفهمه من ناظم یجوری نگاه میکرد که آب شدم یهو اومد نزدیک مو دوستمو بغل کرد که اعدا مارو در بیاره گفت یعنی چی اینجوری همو بغل میکنین میفتینا یعنی شانس آوردم نفهمید میخواستیم همو کول کنیم😂🤣
جرجرجرررررر