مسابقه بدترین سوتی😂

یه بار وقتی بچه بودم مامانم چون نمیخواست با یکی از همسایه هامون حرف بزنه به من گفت اگه در زد بگو من خونه نیستم... اونم روزه بعدیش در زدو من بهش گفتم مامانم بهم گفته بهت بگم خونه نیستم...🗿💔

یه دوست دارم زیاد باهم رفتو امد داریم زیاد خونه همم میریم یه روز رفتم خونشون حدود 6 و 7 صب بود رفتم اتاقش دیدم زیر پتو خابه منم به عادت همیشم پریدم رو شکمش و شروع کردم به بالا پایین شدن روش ... بلندم داد میزدم : بع و بع و بع ببعیه بیدار شده هاپ و هاپ و هاپ هاپوعه دلش وا شده ... با هول پرید از خاب پتو از روش کنار رفت دیدم داداششه که از رو اتفاق روشم کراشم:)

یبار تو عروسی خیلی بد دماغم خارید خواستم بخارونم ناخن مصنوعیم کنده شد موند تو بینی‌م🫠💔

معمولا وقتی دارم با تلفن حرف میزنم حرفامون که تموم شد میزارم طرف مقابل گوشی رو قطع کنه یک بار که داشتم با مامانم حرف میزدم و خداحافظی کردم حواسم نبود که گوشی رو قطع نکرده همینجور واسه خودم آه وناله کردم از زندگی و دیگه فکر کنم بتونی باقیش رو حدس بزنی .😞😣

ی بار تولد همسایه بالایی بود من بچه بودم فکر میکردم باید ی چیزی بهش بدم یکی از وسایل خودمو دادم که نو بود بعد داداش کوچیک تر از خودم اومد پیس من و اون گفت :: اون مال منههههههههه🤡 هیچی ذوب شدم

مامانم و بابام گفته بودن که اگه عمم زنگ زد بهش نگیم که مسافرتیم وقتی زنگ زد و گفت کجایین گفتم رفتیم مسافرت و بعد داد زدم گفتم نه چی دارم میگم؟ما اصلا کی بیرون میریم؟الان چند متر با خونه فاصله داریم برای همین قاطی کردم

یه مهمون اومده بود برامون بعد اشتباهی بجای اینکه بگم زحمت کشیدی اومدی گفتم زحمت دادی اومدی 😂😂😂

یکی زنگ آیفونمون رو زد گفتم الو😶 و یک بار هم همسایمون در خونمون رو زد درو باز کردم بجای سلام گفتم الو😐

یبار تو کلاس رو تابلو شعر تو شبه گرازی رو نوشتم بعد ناظم امد منم با صدا بلند گفتم تقدیم به تو هیچی دیگه گف فردا مامان و بابات مدرسع یه صفر هم مهمونم کرد.. 😔

اومدیم خواستگاری زنداییم اومدم به مامانم گفتم زن دایی خیلی قیافه گرفته دیدم زنداییمه🤣🥲

جواد خیاباتی سوتی

یبار بچه بودم رفتم تولد همسایه مون اونا داشتم شمعو فوت می‌کردند گفتند ۱ ۲ ۳ منم فکردم کیک جعبه ای چیزیه با دست زدم تو کیک و خونه رو به گند کشیدم 😂😂 زدم کیک بچرو هم نابود کردم 😑