بهترین و خنده دار ترین خاطرت رو بگو.

منو دوستم می‌خواستیم فیک چت ع.ا.ش.ق.ا.ن..ه درست کنیم مامانم به بار اومده بود چتای من و اون دوستمون بخونه (یادش رفته بود اسم فیکشو که واسه چت گذاشته بود رو برداره) مامانم چتارو که خوند.... برای شادی روح این جوان ناکام، کیوی کیوی‌زاده صلوات🗿📿💔

من بچه بودم از مهد میومدم گلاب به روتون دستشویی داشتم شدید با کلی به خودم پیچیدن و قر و فر و تحمل رسیدم خونه نشستم تو پله ها ی حیاط کفش در بیارم آستانه تحمل تا همونجا بود. قشنگ.....راحت شدم بعد که کارم تموم شد فهمیدم همسایه ها خونمون بودن از اول تا آخر نگاه میکردن هنوز که هنوزه مامانم میگه میخندیم.

من بچه بودم عاشق این بودم که دست یا پام بشکنه (هنوزم علاقه دارم ) بعد با خودم دو دو تا چهارتا کردم فهمیدم اگه از رو تخت ابجیم بپرم ( منو خواهرم تو یه اتاق بودیم تختمون ۲ طبقه ای بود ) بعد از پلا تختامون بالا رفتم و از بالا خودمو به پایین انداختم و هیچ‌یک نشد جز اینکه سرم شیکست 😂😂😂😂 چون با سر افتادم رو سرامیک 😂😂😂😂😂 نه پام شکست و نه دستم 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

یه شب داشتم با خودم فکر میکردم که نکنه واسه اول مهر دیر بیدارشم و نرسم مدرسه و اینا بعد خواب دیدم که با دوستان تا ساعت 4 صبح کوهنوردی می کردیم😐 همگی هم صورتا داغون و خسته. بعد میگفتیم خب حالا چی کار کنیم نمیتونیم بخوابیم باید بریم مدرسه و تصمیم گرفتیم که تا 7 بیدار بمونیم😐

خواب دیدم دارم کلی پیچ میدم و قر و فر میخورم یهو رسیدم به دسشویی با اجازه بزکاتو کندم میخواستم کارو کنم که بیدار شدم🤣 خدا بهم رحم کرد