سم ترین خاطره هاتون رو تعریف کنید 🗿😑
اتمام مسابقه | 1402/05/11 |
ظرفیت مسابقه | 15 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | بدون مدال مسابقهتوسط سازنده مسابقه |
ما همیشه شب عید خونه ی مامان بزرگم جمع میشدیم اون موقع چهار پنج سالم بود بعد شوهر عمم به همه گفته بود که تنها بچه ای که از من نمیرسه اینه ( منظورش منم) بعد چند دقیقه من داشتم اونجا میدویدم بعد یهو منو گرفت گفت گرفتمت منم همون لحظه یک جیغی کشیدم که بیچاره تا دو هفته گوشش درد میکرد منم تا آخر مهمونی داشتم گریه میکردم😂😂😂
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
نظرات بازدیدکنندگان (0)