داشتم توی خیابون قدم میزدم که یهو گوشیم زنگ خورد برداشتم ببینم کیه که دیدم... (من خلاقیت میخواماااااااااااااااااا😆😆)
اتمام مسابقه | 1402/03/18 |
ظرفیت مسابقه | 45 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | جایزه : 1000 امتیاز و مدال توسط لایک کاربران |
داشتم توی خیابون قدم میزدم که یهو گوشیم زنگ خورد برداشتم ببینم کیه که دیدم عکسش تو تماس شبیه خودمه اون بهم گفت من توام تو هم منی ما همیم بعد یهو جیغ زد بعد غش کرد و منم همونجوری نگاش کردم بعد رفتم بیمارستان اونم اونجا رو تخت بود بعد دکتر گفت نسبتت با بیمار چیه منم گفتم همزادشم بعد وقتی رفتم تو اتاقش همزادم یهو بیدار شد و منو کتک زد اونا هم گرفتنش و بستنش بعد من فرار کردم فرداش مامانم گفت همزاد بچه ی مردم از همزاد تو خیلی بهتره و من پی بردم که مامانا عاشق بچه ی مردمن😐🤝
داشتم توی خیابون قدم میزدم که یهو گوشیم زنگ خورد برداشتم ببینم کیه که دیدم گوشی از دستم سر خورد و افتاد تو این چصافتتتت بیییی خاصیتتتت😭😂
که یهو دیدم عزرائیله و فهمیدم شغل اون هم مجازی شده
داشتم توی خیابون قدم میزدم که یهو گوشیم زنگ خورد برداشتم ببینم کیه که دیدم... مامانمه که گفت 🌝این چیه تو اتاقته من همچی رو فهمیدم😤 بعد بدو بدو میری خونه میگی که 🥲بخدا تقصیر دوستمه من سی.گار نمیکشم😮💨و یهو مامانت میگه این ی شوخی بود اما تو😔😌😌 لایک کنی به ارزوت میرسی😶🌫️😌
دیدم بابامه جواب دادم گفت سر راه دو کیلو سیب زمینی بگیر بیار😐🍠(بابا من هیچوقت اینو نمیگه خوشبختانه 😂)
داشتم توی خیابون قدم میزدم که یهو گوشیم زنگ خورد برداشتم ببینم کیه که دیدم ناشناسه منم چون چند دقیقه قبل با یکی از دوستام که با شماره ی جدید زنگ زده بود دعوا کردم فکر کردم اونه برداشتم گفتم : هاااااا؟ چیه؟ به غلط کردن افتادی؟ بعد یه صدای کلفت گفت : بله؟ منم فهمیدم یه نفر دیگه بود سریع تلفنو گذاشتم 🥴 هنوزم غبطه میخورم آخه صدا صدای آشنا بود شبیه صدای عموم بود هشدار : این اتفاق بر اساس واقعیت است اسیدی نشوید 🤣
داشتم توی خیابون قدم میزدم که یهو گوشیم زنگ خورد برداشتم ببینم کیه که دیدم یه فرد ناشناس بود که جواب دادم گفت فردا میبینمت منم واقعا ترسیدم فرداش با استرس رفتم مدرسه یه دختر اومد سمتم گفت میشه باهام دوست شی؟ گفتم باشه من با اون دوست شدم و اسمش مایا بود من و اون خیلی صمیمی شدیم یه روز دعوتش کردم خونمون بعد که رفت با من خداحافظی کرد ولی فردا ندیدمش چند هفته ای از فرد ناشناسی که بهم زنگ زده بود گذشته بود و من بعد از تحقیقاتی که کردم فهمیدم مایا ۵۰ ساه فوت کرده و کسی که بهم زنگ زده بود روح مایا بوده
دیدم ناشناسه با ذکر یا ابلفضل جواب دادم با اون لحنای باکلاس و مسخره گفتم«الوو» ناشناس گفت«خانوم همونی که دیروز بهم شماره دادی؟» منم گفتم شانس گیرم اومده الگی گفتم«بله خودم هستم» که یهو ناشناس شناخته سده گفت پـ.دصـ.گ من باباتم جرات داری بیا خونه و اینگونه کارتن خواب شدم🗿❤️🩹
داشتم توی خیابون قدم میزدم که یهو گوشیم زنگ خورد برداشتم ببینم کیه که دیدم از باغ وحش زنگ زدن میگن گوریل که به سرپرستی میخواستین بگیرین فرار کرده،با استرس رفتم باغ وحش ازشون پرسیدم کجا احتمال داره رفته باشه؟یکی از کارمندا جواب داد:گوریلا خیلی شهربازی دوست دارن ،پس منم بدو بدو رفتم شهربازی دیدم عهده گوریلم داره اونجا پمشک میخوره🦍🍡خلاصهه دو تایی رفتیم همه وسائل شهربازی رو امتحان کردیم تا رسیدیم به چرخ و فلک این گوریل خانمون از ارتفاع یکم میترسید منم گفتم اشکالی نداره که دستتو میگیریم نترسی🦍🤝
یه پیام عجیب برام اومده. بازش کردم و دیدم که از هاگوارتز اومده : م. متر عزیز شما برای تحصیل در مدرسه ی جادوگری هاگوارتز قبول شدید. به علت پیشرفت علم به جای نامه و جغد از پیام استفاده کردیم. همچنین شما می توانید از اپلیکیشن زیر به صورت اینترنتی لوازم مورد نیاز خود را تهیه نمایید. به صورت موقت خانم گرنجر هم در مدرسه تدریس می کنند. آدرس :؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟ ؟؟ ؟؟؟ هاگوارتز
یک صدای خشن و کلفت مثل توی فیلما ست که دقیقا نگاه کردم دیدم که شماره ناشناس است و گفت:میدونم که در پروژه شیطان شناسی کار میکنی و الان در راه دانشگاه رفتن هستی اگه تا فردا صبح اون پروژه رو از بین نبری من گوشیتو هک میکنم و از بین میبرم و چند تا آدم از عجیب ترین سازمان جهانی میفرستم تا.. همین که او ناشناس میخواست حرفشو تموم کنه مرد که حرفشو به شوخی گرفته بود فقط برای اینکه این فرد رو پیدا کنه تاکسی گرفت و پیش پلیس رفت. ادامه در نظرات
داشتم توی خیابون قدم میزدم که یهو گوشیم زنگ خورد برداشتم ببینم کیه که دیدم ناشناسه. برای همین گذاشتمش تو جیبم رفتم مرکز خرید😂😂😂 ساده و مختصر😂👍
و گفت من هکرم و همه رمزاتو میدونم منم گفتم عه چه خوب لطفا به منم بگو فراموششون کرده بودم😂 هارهارهار مسخره ام خودتونید
دیدم پدارم داره زنگ میزنه ، جواب دادم گفتم بیشعور می دونی چقدر سرت حرص خوردم هر جا میرم ازت خبر ندارن چرا این کار را کردی با صدای گرفتار گفت: بیا خونه ی مامانبزرگ اونجام تا رفتم دیدم یه مو هم نداره ، گفت حالاهم من بیشعور هستم گفتم : تو هم مثل من سرطان گفت اره ، بعد همون موقع غش کردم ولی بعد داخل تریبون اونجا شنیدم پدرام میگه شوخی کردم بلند شو قصه ی واقعی عشق من و پدرام هنوزم دوستش دارم
مامانمه
:گف میای سینما؟
که یهو دیدم زده ممد جونم با حناست
که دیدم دوستمه و اون موقعه کار داشتم وجوابش دادم بعد از سلام احوال پرسی اون منو به خونش دعوت کرد در راهم که ناگهان دعوایی در خیابان رخ میده و سریع دور میشم ومیبنم گوشیم نیست ویک دزد دنبالمه میرم دنبالش ودزد میگیرم ومیبنم ظاهرش اشناست و...(یک داستانی میشه طولانی نمیتونم جاش بدم)
که دیدم شماره ناشناسه. جواب دادم که گفت آیا تو فلان فلان هستی؟ گفتم فلان فلان مادرمه چیکار دارید؟ گفت که من فلان هستم خواهرت که مادر و پدرمون سال ها پیش من و تو رو از هم جدا و منو ترک کردن. گفتم خانم برو مزاحم نشو دیگه نبینم به من زنگ بزنی و قطع کردم. که نصف شب دیدم یکی روی پنجره خونمون زد وقتی پنجره رو باز کردم بهش بگم بره گمشه وگرنه به پلیس زنگ میزنم گفت من فلان هستم خواهرت که بهت زنگ زدم منم جیغ زدم و اونو با لگد انداختم بیرون😐💔💔💔💔
دیدم روح مادربزرگ پدر پدربزرگ خدابیامرزمه میخواد همه اموالشو از وارثا قبلی بگیره بده به من ولی خبر نداره هیچی ازشون نمونده
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
نظرات بازدیدکنندگان (0)