درحد چند جمله استعداد نویسندگیت رو نشون بده
اتمام مسابقه | 1402/04/06 |
ظرفیت مسابقه | 60 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | جایزه : 1000 امتیاز و مدال توسط لایک کاربران |
می خواستم از امید بنویسم... رفتم سوی پنجره دلم،تا به تماشا بهار آینده بنشینم و بر دفتر زندگانی قلمی زنم.. اما تنها تا موسم پاشیدن شدن نور مهتاب به پنجره افکارم، ورق های سفید اش از پرنده ای سیاه شدند که گوشه طاقچه به خیال محبتی ارام خفته بود... نفهمیده بودم؛ پرنده امیدم خیلی وقت پیش ها بی جسمش پر کشیده بود. 『✨🕊』 فعلا یخورده ای نوب میزنم :))💔
شاید اگر به او اعتماد نمیکردم هیچ گاه مرا پس نمیزد و مرا به دیگران نمی فروخت. دلم پر است آدم هایی نقاب دوستی میزنند ولی آن پشت از گرگ ها هم کمتر هستند.
مینویسم و مینویسم نامه را که هرگز به دستش نخواهد رسید 🙂📜
به یاد او در دشت سبز، میان گل ها قدم میزنم. ابر ها در آسمان می خندند. خورشید پرتو های مهربان و گرمش را هدیه ابر ها کرده، ابر ها هم از این لطف گلگون شدهاند. همه چیز همان طور است که او رفته بود، و همانطور که قرار بود برگردد. :)))
شاید یک روز در میان گل های شب بوی خشک شده میان صفحات کتابی، در میان روشنایی نور اولین ستاره ی شب، در میان رنگ های آسمان در هنگام غروب، در میان صدای ساز ویولن، در میان احساس آرامش آغوش مادر، یا در میان عظمت دریا و آرامش جنگل... کسی روح مرا پیدا کند؛ زیرا که روح تو تا ابد در میان چیز هایی که دوستش داری باقی خواهد ماند... و شاید سال ها بعد کسی احساس کند که گل های قاصدک خود به خود فوت میشوند، شاید او فکر کند صدای باد است ولی من هستم...
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
نظرات بازدیدکنندگان (0)