یه خاطره از

اولین بارم بود میخواستم آمپول بزنم!عینdogمیترسیدم...بعد من همینجوری وایساده بودم😂زنه میگفت بخواب دیگه چرا وایسادی من رو نگا میکنی😐گفتم آخه میترسم😂گفتش نترس یه جوری واست میزنم که دفعه ی بعد خودت بیای عین بچه ی آدم بخوابی😂😂😂آقا خوابیدم همچین زد تا خونه لنگ میزدم😂😂😂😂😂

موقعی که عمل لوزه کردم ازمایش خون دادم یه جیغی کشیدم موقع ازمایش خون که بابام که طبقه پایین بود و من طبقه بالا شنید و سریع ترسید اومد بالا😐😂عملم عقب افتاد چون گلوم به خاطر جیغ بنفش درد گرفته بود 😐😂

یه بار بابام گفت بریم دفتر نقاشی بخریم بعد به جا لوازم تحریری منو برد تو مطب..😔 فکنم دارکی قضیه مشخصه...

من همیشه مثل بچه ادم میزنم‌😂😌ولی یه بار که حالم بد بود ههه قربون صدقه پرستار میرفتم ( خانم بودن) و میگفتم اروم بزن میگفت دست من نیست ولی سعی میکنم بعدش زد چنان خودم دادم عقب که امپول تو دستم موند 🥲

امپول زدم دیگ یکم ترس داشت خیل وقته نزدم برای قدیم بود یبار زدم داشتم میخندیدم😂💔🗿

می خواستن ببرنم آمپول بزنن منم چنان خودمو کرفته بودم که نمی ترسم و اینا هنین که سوزن رفت توی بدنم یک جیغی کشیدم که...

تو دکتر نشسته بودم گفت باید آمپول بزنه من گفتم آمپول و خندیدم😂بعدش یهو عین چی گریه کردم😂

من انقد از امپول میترسیدم الانم میترسم هر وقت میرفتم دکتر التماسش میکردم ک امپول برام ننویسه😂😂 وقتایی هم که مینوشت بزور مامانو بابام میزدم مثلا بم میگفتن اگه بزنی برات جایزه میگیریم😂😂

سه جهار بار آخر گریه نکردم😂🗿 می هی

امپول خب من تا حالا امپول نزدم 😑😐😑😐سرم زدم انقد عاحال بود

فقط دو یا سه بار آمپول زدم و خیلییییی وقت پیش بود و زیاد چیزی ازشون یادم نیست اما تنها چیزی که از آخرین باری که آمپول زدم یادم میاد اینه که انقدر حالم بد بود که فقط دلم میخواست رو تخت تا صبح بخوابم و اصلا چیزی حس نکردم😂😂🗿🗿

هیچی رفتم امپول ردم اومدم..