خاطره بازی⏳

رفته بودیم مسافرت من حدودا کلاس اول بودم بعد تو خوابگاه خیلی حیاتش بزرگ بود و یدونه نمیدونم اسمش چیه ولی مستطیلی هم وسط حیاط بودبعد من دیدم یدونه سگ اونجا هستم بعد نگاه کردم به نونایی که داشتیم من یه خورده نون کندم و رفتم پیش سگه 2 ساعت 2 ساعت بهش نون میدادم که سرانجام که دوباره رفتم پیشش......و مامانم هم اومده بود یه چیزی بزاره تو ماشین همون لحظه من بهش نون دادم و دوییدم که نمیدونم چیکار کنم بعد همون لحظه دیدم افتاده دونبالم حدودا یه دوره کامل زدم که مامانم یه چیزی به سگه گفت که منو نجات داد😐

با دوستم با هم رفته بودیم دکتر دویتم مریض بود دکتر تقریبا به دوستم ۱۵ تا امپول نوشت ۵تا داخل سرم و ۱۰ تا از پشت 😂😂😂 والله دوستم بار ششم رفته بودیم بزنیم وقتی که زد دوستمم گوزید وای انقدر سوتی بدی بو 😂😂😂 لطفا به سوتی دوستم زهرا لایک کنید

کلاس اول بودم معلم حواسش به گوشیش بود میخواستم بگم معلم درس رو شروع کن گفتم درس معلم رو شروع کن 😂 بعد معلم بلد شد اومد افتاد دنبالم من هم الفرار 😂😂 بچه ها داشتن از خنده غش میکردن😂😂😂😂😂😂😂