خاطـرات‌ مدرســه :)!

--» جهت اینکه ممکنه تار بشن «-- دو هفته پیش معلممون اومده بود و زنگ بعدیش امتحان از همون درس داشتیم یکی از بچه ها بهم برگه های رومیز رو نشون داد وگفت برگه های امتحانن و من چون به میز معلم نزدیکم (ردیف اول) بهم گفت که ما هی پای تخته ازش سوال میپرسیم وتو یکی شون رو بردارم:/ بچه ها پاشدن رفتن پای تخته وشروع کردن به پرسیدن سوال منم یه نگاهم به برگه بود و یه نگاهم به معلم که دستم رو دراز کردم که بردارم یهو دستم خودبه خودی به عقب کشیده شد و با خودم گفتم این چه کاریه که میکنم :// در همین فکر بودم که یهو از اونطرف کلاس یکی از بچه ها اومد خیلی راحت یکی از برگه ها رو برداشت ورفت:/یکم بعد بچه هاحدودا۷نفر بودن که سرمعلم وایستاده بودن یه سری شون آروم رفتن ته کلاس و بزن قدش🙏🏻 زدن و خیلی خوشحال بودیم (هنوز معلم سرکلاس بود و چندتااز بچه ها سرش رو گرم کرده بودن)که معلم بعد تموم شدن سوالاشون گفت بچه ها اگه یهویی شیطنت کردید و از برگه‌ها برداشتید بیاین بزارید سرجاشون . بعد از تموم شدن امتحان (سوالا فرق کرده بود) رفتم از معلم پرسیدم راهی نداره نمره امون از ۲۰ حساب بشه چون همینجوریشم خیلی از بچه ۲۰ از ۲۰ نمیشن اگه از ۱۷ حساب بشه همه خیلی کم میشن گفت به شرطی نمره تون رو برمی گردونم که اون بچه ای که این کارو کرده بیاد سرکلاس جلوی همه ازم عذرخواهی کنه تادیگه یاد بگیرین اینکارو سر معلم دیگه ای تکرار نکنید . اون دختره هم کسی نیست جز دختری که با من چند هفته پیش دعوا کرده به خاطر اینکه نه من نه اون نمیخواستیم پیش شوفاژ بشینیم و الان دوهفته اس نتونستم بهش بگم که بره و عذرخواهی کنه:/البته روایت اون از ماجرا یکم بامن فرق داره : :اون من رو دیده بود که میخوام بردارم وبرنمیدارم اومده کارو یکسره کرده :/ و البته این روهم بگم که معلممون اون شخص رو دیده:/یعنی اگه من برمیداشتم آبروم پیش معلم میرفت البته اون شخص خودش خیلی چقلی (نمیدونم درست نوشتم یانه)میکنه یبار یکی از بچه ها گوشی آورده بود لوش داده بود:/

--» جهت اینکه ممکنه تار شه «-- ی بار زنگ اول و دوم معلم نداشتیم بعد همه روی میزا مینشستیم و اهنگ شراره رو میخوندیم پرده ها رو کشیده بودیم درم بسته بودیم یکی از بچه هارو نگهبان کرده بودیم که وقتی ناظم با کسی میاد سریع بمون خبر بده بعد وقتی ناظم میومد بمون میگفت بچها ناظم اومد همه سر یک ثانیه میرفتن سر چیزاشون که اصن انگار نه انگار اینجا کنسرت بوده بعد همونی که گذاشته بودیم برا نگهبانی رفته بود دسش*ویی بمونم نگفته بود یهو معلم اونکی کلاسه اومد درو باز کردن هرکی به لایی میرفت معلمه میگفت اینقد شراره نخونین دیگه خیر سرم دارم امتحان میگیرم 😂 زنگ تفریح زدن پولامون روهم گذاشتیم رفتیم بوفه کلی ساندویچ خریدیم و اومدیم میزارو چسبوندیم ته کلاس نشستیم جرعت حقیقت بازی میکردیم و ساندویچ میخوردیم و میخندیدیم جالب اینجاست که ناظمم اومد نگاهی به کلاسمون کرد (صدامون تا دفتر میرفت) گفت خوبین خوشین خوب میخورین و میخندین د چتونه میگین مدرسه دوس نداریم 😂 اصن اون روز چ روزی بود اوف

--» جهت اینکه ممکنه تار شه «-- یک پونز گذاشتیم روی صندلی معلم که اذیتش کنیم ، اون روز معلم میخواست بچه ها رو بیاره از هم بپرسیم روی صندلی معلم بشینیم و اولین کسی که رفتن من و اون کسی بودیم که روی صندلی معلم پونز گذاشته بودیم ، حداقل من وایسادم اون نشست 🗿🤝🗿

--» جهت اینکه ممکنه تار شه «-- من امسال کلاس پنجمم بعد من از کلاس اول بچه مثبت بودم اصلا جریمه نشده بودم امسال انقدر معلممون رو اذیت کردم جریمه نوشت بعد من گریه کردم و مثلا با معلم قهر بودم اینم هی دلش واسم سوخت زنگ آخری اومد لپمو کشید گفت نمیخواد تو جریمه بنویسی این است قدرت تارا🗿💔

--» جهت اینکه ممکنه تار شه «-- چهارشنبه اولین زنگ تفریح رفتم آب خوردم و برگشتم دیدم دارن میگن فکرنکنم آلیس بشینه؟؟ یکی دیگه گفت اگه ببینه ما نشستیم اونم میشینه:/من از همه جا بی خبر رفتم پرسیدم چه خبره ولی همه به سرعت رفتن کاپشن و سوشرت هاشون رو پوشیدن و رفتن به سمت حیاط همینطور بقیه کلاسها:/من با خودم میگفتم اینجاچه خبره؟؟؟در همون حالت نشسته جواب داد ما میخوایم بریم خونه:/امروز روز پرخطریه‌ وتا نریم بلند نمیشیم یکم که گذشت مدیر اومد گفت چه خبره چرا بلند نمیشید مشاورمون اومد بالاسرمون اول رفت بالاسر بچه خرخونا و گفت بلند شید یکی از بچه خرخونا میخواست بلند شه که دوستاش محکم دستاش رو گرفتن و نزاشتن😐اومد بالا سر دوستم و گفت فلانی بلند شو اون اصلا به صورت مشاور نگاه نکرد وفقط داشت به زمین نگاه میکرد:/اومد بالا سرمن آلیس بلندشو(میدونست من خیلی حرف گوش کنم و اگه بگه بلند میشم)من یه نگاه به صورت مشاور کردم یه نگاه به صورت بچه ها یکی از اون بچه با حالت صورتش بهم گفت بلند نشو منم به سختی خودم رو کنترل کردم ونشستم:/رفت بالاسر یه خرخون دیگه اون گفت من همینجوری راحتم😐😂و یهو اومد دوباره بالاسر دوستم(به ما گیر داده بود)اون بلند شد رفت بالاسر اون خرخونی که دوستاش گرفته بودنش اونم بلند شد:/رفت بالا سر یه نفر دیگه اونم بلند شد همین لحظه اومد دوباره بالا سرمن ، نمیدونستم بایدچیکارکنم حالم خوب نبود که یهو دوستم رو درحال بالارفتن از پله به همراه خرخونا دیدم و ناخودآگاه بلند شدم وقتی به خودم اومدم ازکاری که کرده بودم پشیمون شدم ولی میترسیدم به مامانم زنگ بزنن و نمیدونستم عکس العملش چی باشه:/بچه ها یه نگاه ناامید به من کردن چند لحظه بعد دیگه کسی نبود که نشسته باشه وقتی رفتم از پله ها بالا تو کلاس داشتن میگفتن چرا آلیس بلند شده(آخه من اولین نفری نبودم که بلندشدم چهارمین نفربودم)تا آخرکلاس قیافم جوری بود که همه میگفتن چرا تو فاز گریه ای:/به هرحال گذشت ولی تلاشمون بی نتیجه نبود ۲ساعت‌ زودتر از معمول تعطیل شدیم:)و زنگ آخر امتحان داشتیم چون دوساعت زودتر تعطیل شدیم ازمون امتحانم نگرفتن😂