سلام ببخشید یکم دیر شد بخاطر حجم در سام بود بریم که ببینیم😍💌
آرام:
داشتم برای رفتن به خونهی صدف اماده میشدم ....یه مانتو تا روی زانو به رنگ سبز،شلوار مشکی با شال سبز/مشکی و کیفو کفش مشکی که تیپمو کامل کردن برای ارایش فقط یه کرم پودر و خط چشم زدم و از اتاق خارج شدم .....اهورا:کجا کجا؟!🤨شالو کلاه کردی؟ ...._اره میخوام برم پیش صدف زود بر میگردم ....اهورا:اوکی وایسا خودم میرسونمت ...._نه خودم میر....حرفمو قطع کردو گفت زنگ بزن صدف خانم بگو بیاد همون شهر بازی که تازه افتتاح شده هم کارایی که میخواستید بگید به هم رو میگید هم یکم خوش میگذرونیم واقعا حوصلم سر رفته ...._خیلی خوبه الان بهش زنگ میزنم به صدف زنگ زدم بعد از اِسرار و کلی چونه زدن راضی شد ....ولی من میدونستم قصد اهورای مارموز چیه 😏برای دیدن صدف چکارا که نمی کرد ...حیففف که داداش بیچارم نمیدونه صدف یکی دیگه رو دوست داره......از اتاق اومد بیرون برای اولین بار بود که اینقدر به خودش رسیده بود _داداش دوش گرفتی؟....اهورا:نه صبح گرفتم...._نه منظورم اینکه با عطر دوش گرفتی😂...اهورا:بلههه😁گفتم که میخوام مخشو بزنم نگفتم؟؟...._خیله خوب زشته الان مامان می فهمه....
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
28 لایک
عالیههه پلی من دوس دارم صدف به اهورا برسه هم یه ماهان نمد چرا 💔🙂 اهورا چون داداش آرام عه دلم واسش میسوزه 💔
اره خیلی خوب میشد
ولی خوب بالاخره باید یه فضای غمگینم توی این همه شادی واسه رمان گذاشت🌼🌼🌼🌼
هعی اره 💔
خیلی قشنگه ... تو یه نویسنده خیلی خوبی منتظر پارت های بعدیت هستم 🌹
ممنونم🌷
وای عالی بود
مرسی😊💌