عشق ناگهانی بی تی اس

اسم شما ا/ت هستش شما دختر سفیدی هستی وقتی بچه بودی تورو سفید برفی صدات میکردن😀موهای بلندی داری که رنگش روشنه هر رنگ روشنی که خودتون دوست دارین. رنگ چشاتون یه رنگ خاصیه که رنگای آبیو سبز باهم قاطی شده

قدتون ۱۶۸ هست و تازه دوم دبیرستان هستید( من توی این داستان سن اعضای بی تی اسو کم تصور کردم امیدوارم شماهم بتونید تصور کنید😟) وقتی شما دورغ میگید گوشا و لپاتون بدجور سرخ میشه که انگار گذاشتنت روی اجاق😳

شما توی هرررر حالتی باشید قیافتون چه بخواید چه نخواید کیوته😀 مخصوصا این که عصبانی میشید😄 یه برادر دوقولو به اسم حامد دارید و در ایران با خانواده زندگی میکنید برادر شما بسکتبال بازی میکنه و خودتون ۱۱ ساله که والیبال بازی میکنید

قبلا فکر میکردی خانواده ی خییلللییی شادی داری از طرف خانواده ی مادری البته خانواده ی پدریت به خاطر فوت پدر بزرگت سر ارث و میراث دعواشون شده و فقط با دو عمه هاتو یکی از عمو هاتون در ارتباط هستید تا این که از طرف خانواده ی مادری نزدیک ترین آدما بهت دوروغ گفتنو پشتتو خالی کردن که تو داستان میگم بهتون😆

وای سوالاتو کم گذاشتم😵مجبورم اینو زیاد بنویسم😅 شما خانواده ی متوسطی هستید یعنی نه پولدار نه فقیر. شغل پدرتون نگهبان، نگهبان پارک مادرتون خونه داره شخصیت شما خیلی خجالتیه ولی به روی خودتون نمیارید سعی میکنید زیاد نشون ندید همون جور که به روی کسایی که پشتتو خالی کردنو بهت دوروغ گفتن شما با بی تی اس آشنا نیستید😢😵 چندان زیادم نشد😅

خوب کیوتای گشنگ داستانو چه جوری شروع کنم راهنمایی کنید من تازه وارد تستچی شدم😢🙇 تازه ممکنه فقط پنجشنبه یا جمعه ها داستانام بیاد یا دوشنبه ها آخه من تازه کلاس هفتمم درسا سنگینه بد جور😐😢 بایستونم لطفا بگید من خودم اول جیمین بودم ولی الان هوپیو دارم غم ندارم😀