هااااییی😁🙂اینم از پارت چهارم😀
پیامو باز کردم"سلام لیا جان!ببخش این چندوقت نبودم راستش یه ماموریت پیش اومد باید سریع میرفتم.ببخش منو!"بازم باید بهم میگفت که داره میره!'سلام خسته نباشی ولی کاشکی بازم بهم میگفتی!ولی مهم نیست'سریع سین کرد و دوباره پیام داد"مطمئن نشدم که بخشیدیم فردا بیا همون کافه که قبلا رفتیم.شبت بخیر خوشگلم♡"مطمئن نیستم،خوشگلمو با من بود؟؟؟؟؟بازم قلبم بی قرار شد!باورم نمیشد با یه کلمه اونم توی چت تونسته باشه اینجوری منو بهم بریزه!انگار یه انرژی ای داشت که حتی توی چت هم روت تاثیر میذاشت!شب رو به امید فردا خوابیدم!.....یه بلوز صورتی با یه دامن قهوه ای با رگه های صورتی پوشیدم و موهامو سفت بالای سرم بستم.بالم لبم رو روی لبام مالیدم و جوراب بلند سفیدم رو با کتونیام پوشیدم.بازم همون جای قبلی نشسته بود!رفتم طرفش بهش سلام دادم و جوابمو داد.با خودم احد کرده بودم توی چشاش نگاه کنم.سرمو گرفتم بالا و یه لبخند محو زدم.از اونا که یونا میگفت با اون لبخند خیلی خوشگل میشم.اونم لبخند داشت بازم از اون شیرینا!گفت:دیشب مطمئن نشدم که بخشیدیم.گفتم:اره بخشیدم فقط یکم....نگران شده بودم!جیمین:از اینکه ولت کرده باشم؟نمیتونستم بهش دروغ بگم واقعا همچین ترسی داشتم!گفتم:خب....راستش اره!
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)