*عشق خجالتی من*p25

از زبان نویسنده:با اشتیاق درحال دیدن اپیزود جدید سریال موردعلاقه اش بود که زنگ خانه خورد با ناراحتی از روی مبل بلند شد و به سمت در رفت در را باز کرد که با چهره شخصی که همیشه توی کل دوران زندگیش ازش متنفر بوده را با کسی که براش جون می‌داد دید لبخندی به جونگ کوک زد و بعد روش را به سوجین دادو اخم کرد سوجین با دیدن اخم جین هو نیشخندزدوگفت:سلام جین هو جون وای دلم برات تنگ شده بود...و دستشو دور کمر جین هو حلقه کردو اون رو جلو کشیدو محکم بغلش کرد جین هو ناله ای کرد و سعی کرد سوجین رو از خودش جدا کنه ولی سوجین خیلی سفت بعلش کرده بود نگاه امیدوارشو به جونگ کوک داد جونگ کوک به زور خودش را نگه داشته بود تا نخنده از نظرش جین هو تو این موقعیت بامزه شده بود سرفه ای کرد و گفت:بهتره بریم داخل..سوجین یه قدم عقب اومد جین هو سریع ازش فاصله گرفت و با اخم خودش را تکاند و داخل خانه رفت و پشت سرش هم سوجین و جونگ کوک وارد خانه شدند

سوجین را تا پذیرایی همراهی کردن سوجین بر روی مبل نشست جونگ کوک لبخندی زد و کیف اش را بر روی زمین کنار دیوار گذاشت رو به سوجین کردوگفت:چیزی میخوری بیارم؟..سوجین لبخند جذابی زدوگفت:یه قهوه شیرین لطفا....جین هو دندون قروچه ای برای رفتار و دلبری های سوجین کرد و دست جونگ کوک را محکم گرفت و گفت:بریم برات قهوه درست کنیم...و بعد جونگ کوک را تا اشپزخانه کشاند جونگ کوک به روی لبه اوپن نشست و گفت:از دیدن سوجین خوشحال نشدی؟..جین هو حرصی خندید و گفت:این اینجا چیکار میکنه..جونگ کوک با ناراحتی سرش را پایین انداخت گفت:چون یک هفته دانشگاه نرفتم بهم کلی پروژه دادن سوجین هم بهم گفت که کمکم میکنه ...جین هو گفت:تهیونگ شی و یونگی شی اونا نمیتونستن کمکت کنن؟ اونا که دوستاتن....جونگ کوک لم اش رو باد کردوگفت:یونگی که همیشه خواب هست و پروژه هاش رو به زور انجام میده تهیونگ هم کار پیدا کرده شبانه روز درحاله کار کردن هست...چرا از دیدن سوجین ناراحت شدی اون که مهربون و خوب هست

=بخاطر این ناراحتم که این دختر به نظر مهربون میخواد مخ دوست پسر من رو بزنه از همون اول از رفتار هاش و دلبری کردن هاش هم معلوم بوده یعنی اینقدر خنگ هستی جونگ کوک؟ یا تو هم ازش خوشت اومده و میخوای باهاش ارتباط برقرار کنی...جونگ کوک پوزخند زدوگفت:داری حسودی میکنی...جین هو اخم کرد و جونگ کوک که از اپن پایین آمده بود و به سمتش قدم برمی‌داشت با لبخند خبیثانه را کنار زد کمرش به یخچال برخورد کرد آخی زیر لب گفت جونگ کوک دست راستش را کنار سر جین هو‌گذاشت و به او نزدیک تر شد جین هو از استرس توی خودش جمع شد..جونگ کوک دوباره گفت:داری حسودی میکنی...جین هو خودش راجمع کردو با اخم گفت :نه من حسودی نمیکنم ...اون آدم بدی هست...اون از من متنفره...جونگ کوک گفت:ولی رفتارت جور دیگه ای میگه که داری حسودی میکنی...جین هو دستش را محکم به سینه جونگ کوک کوبید و اورا از خودش دور کرد:حسودی نمیکنم تو اون عجوزه رو نمیشناسی

جونگ کوک نخودی خندید و برای اينکه حرص جین هو را دربیاردگفت:یا عجوزه؟ اون برای عجوزه بودن زیادی زیبا هست...چشمان جین هو درشت شد = عه پس اون زیبا هست؟..اتفاقا من هم اینجور فکر میکنم دختری که توی دبیرستان حداقل با بیشتر دانشگاه بوده و کراش های بدبخت هایی مثل محو میدزدیده و شایعه پراکنی میکرده حق هم داره زیبا و فریبنده باشه...جونگ کوک ابرویی بالا داد:حسود کوچولو..اینقدر دروغ از سوجین مظلوم نگو..=سوجین مظلوم؟ یا سونبه نیم ؟ اصلا تو که اینقدر فکر میکنی خوب و خوشگله چرا به من درخواست دادی ها؟ تا اون هست من کی باشم؟ اصلا برو با همون من به درک آخه کی از من خوشش میاد همه دنبال خوشگلا و مغرور ها هستن..._سوجین مغرور نیست ..چشمای جین هو درشت شد =واقعا داری ازش طرفداری میکنی...اونم از دختری که یه روز خوب برای من توی دبیرستان نگذاشت؟ از دختری که راز زندگیمو برای همه تعریف کرد؟از دختری که قلدر بود و همرو کتک میزد _اون قلدر و شایعه پراکن نیست واقعا برای اینکه از چشم من بندازیش چه حرف هایی میزنی جین هو...جین هو با عصبانیت گفت:حرف منو باور نداری؟ ...وقتی سکوت جونگ کوک را شنید ادامه داد:اوکی پس خودت عواقبش رو ببین به من ربطی نداره..و سیلی ای به جونگ کوک زد و با ناراحتی و عصبانیت از آشپزخانه بیرون اومد و به سمت اتاقش رفت و در را محکم کوبید ....