سلام سلام صدتا سلام الان ساعت ۹:۰۵دقیقه هشت و چشم های من داره از خواب بسته میشه تنها چیزی که میتونم بگم اینه که از هرچی مدرسه و ساعت خوابه بدم میاد
_______از زبان نویسنده:جلوی در بزرگ آهنی وایستاده بودند شب بود و گاهی اوقات از بالای سرشون خفاش رد میشد و باعث میشد جین هو به خودش بلرزه جونگ کوک و جین هو کنار هم ایستاده بودند و جین هو به بازو جونگ کوک محکم چسبیده بود تا اتفاقی براش نیوفته جین هو اب دهنشو قورت دادوگفت:ب.بهتر نیست برگردیم..و خواست تکون بخوره که جونگ کوک دستشوگرفت و نگذاشت فرار کنه جونگ کوک با قاطعیت گفت:پدر بزرگت داره میمیره تو خبری از پدرت نداری و شاید پدربزرگت هم نداشته باشه باید قبل مرگش هم رو ببینید تا دیر وقت نشده.....جونگ کوک به طرف زنگ در که توی محفظه مشکی آهنی بود رفت دستشو به سمت زنگ برد که صدای جین هو بلند شد جین هو با صدای ترسیده گفت:هن..هنوزم دیر نشده اینجا شبیه قصر فرانکنشتاین هست ...د قدمی نزدیک به جونگ کوک شد وادامه داد:ما واقعا برای مردن اونم به دست پدربزرگم خیلی جوونیم
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
78 لایک
سلاااامممممم، راستش راجب داستانت (*عشق خجالتی من*)توی نظرسنجیم (خودم) چیزی گذاشتم اگه دوست داشتی بیا و به بقیه بگو بهت رای بدن🤭💕
لینکش:https://testchi.ir/polls/86740
پین؟
کوکی؟ میدونستی باید در بری؟
از کوک مراقب کن
فکر خانواده پدری جین هو سلطنتی باشند
الی بهتره زودتر پارت بعدیو بزاری..
بخاطر جون خودت میگم یو نو؟
تاکومی جان خودت مراقب بچم کوکی باش🥺😐💔
ولی وقتی کامن*تامو ریپ میزنی خیلی میذووقمممم🤌 🥲
بچم جونگکوک بعد 40 سال امروز پست گذاشت تو نفرستش اون دنیا
عالییی
اجییییی خبر بد🥲
اونی اون قسمت جذاب و شکنجهگر داستان کی شروع میشع ؟
خواهرم باید به تو جایزه داد تو تنها کسی هستی که نخواستی منو جر بدی انشالا از پارت های بعد بدبختی های کوکی جون شروع میشه
وایییییی هوووو جیغغغغغغ بهبههههه پارت بعدیییی 😃