8 اسلاید صحیح/غلط توسط: لــي꯭آ انتشار: 2 سال پیش 421 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
پارت اخر قمگین میباشد......میخواهید بخوانیدش؟.....(چه کتابیگفتم😂😂)......نه جدی میگم قراره اشک از چشمتون بیاد
(یک ماه بعد)........+لیا.توی این یک ماه بهترین اتفاق ها افتاد.....از اعتراف جیمین و دیدن بابا........خب میخوایید بگم چطوری؟.......باشه.......(فلش بک به یک هفته پیش)........(شب ساعتای 8).......تق تق.....لیا.بله؟......جیمین.منم.....لیا.منم کیه؟.....جیمین.داری اذیت میکنیا.......لیا.باشه بابا میخواستم ریکشن رو ببینم........جیمین.میخوام یه چیزی بهت بگم که خیلی ذهن من رو درگیر کرده.......لیا.چی؟........جیمین.اگر یه روزی یکی بهت بگه که عاshقته چیکار میکنی؟..........لیا.خب بستگی داره...مثلا اگر کسی باشه که ازش خوشم میاد خوبمن از خدامه......اگر کسی باشه که حسی بهش ندارم سعی میکنم بیشتر باهاش باشم تا ببینم حسم چیه......جیمین.اگرم کسی باشه که تورو از بابات گرفته باشه چی؟.......لیا.خب...چی منظورت چیه......جیمین.اگر من ازت خوشم بیاد بهت اعتراف کنم چیییی.......لیا.معلومه که قبول میکنم.......جیمین.واقعاااااا......لیا.من خیلی وقته ازت خوشم میاد و همیشه منتظر همین لحظه بودم........(و مaچ و ماch فقط همین)
+لیا.خب همه چی خوب بود.....به پدرم هم این موضوع رو گفتیم و تایید کرد.......همه چی خوببود......اما یه روز ساعتای سه شب بود که از خواب پریدم.....صدای داد جیمین میومد....منم رفتم پایین.....صداش از زیر زمین میومد......(همش با داد میگه و یارو رو میzنه)......جیمین.بگو رئیست کیه.....؟؟.نمیگم هیچی نمیگم......جیمین.خب خودت اذاب میکشی......؟؟.نه بیشتر تو داری اذیت میشی......+لیا.جیمین عوض شده بود....اصلا رحمی نداشت.....چند دیقه بعد اومد بیرون و منو دید......جیمین.لیا اینجا چیکار میکنی؟.....لیا.دنبالت بودم......جیمین.مگه نگفتم اینپایین نیا(یدونه میزنه تو گوش لیا).....جیمین.از حرفمسر پیجی کردی دفعه بعدی اگر بیای این پایین من میکشمت.......+لیا.اشک از چشمام میومد...اون منو زد.....توکه گفتی هیچ وقت نمیزنمت؟.....پس چیشد؟......تهیونگ که از اونجا اومد بیرون منو دید بلندم کرد و برد توی اتاق......بعد بهم گفت لطفا ببخشش اون الان اعصابش خورده.....نرو پیشش بعد که بهتر شد ازش بپرس اون کیه و چیکار کرده تا خودش بهت میگه الان لازم نیست بری پیشش.........منم قبول کردم و خوابیدم
+لیا.صبح چشمامو باز کردم و دیدم یمین پیشمه......لیا.جیمین......جیمین.بزار بخوابم......لیا.من الان باهات قهرم میگی بزار بخوابم؟.....(جیمین با شنیدن این حرف بلند میشه).....جیمین.ببین کار دیشب دیت خودم نبود اگر بزاریتوضیح میدم.....لیا.یالا منتظرم.........جیمین.خب بیین قشیه اش طولانیه......وقتی پدر مادرم فوت کردنن زندگی سختی داشتیم.....خواهرم سنی نداشت و نمیتونست کاریبکنه.....منم که حقوق کافی نداشتم......این شد برم توی کار های خلاf.....توی دوسال همه چی به دست اوردیم و برای خواهرم بهترین زندگی رو ساختم.....همه چی خوب بود تا اینکه یه شب صدای گلوله اومد......نمیدونم کی بود و حدفش چی بود.....اما خواهرم در اثر تiر اندازی فوت شد.....سه سال تموم دارم دنبال اون یارو میگردم......یادته اونروزی که اوردمت اینجا تهیونگ گفت پیدا کردی یارو رو......اون دستیار همون بود و الان هیچ حرفی نمیزنه.....دیشب عصبانی بودم و کارم دست خودم نبود....ازت معذرت میخوام.....من فقط بخاطر سول هی اینکارارو کردم......لیا.خواهرت خیلی دختر خوبی بود....توی همه چی پایه بود......جیمین.منظورت چیه؟.......لیا.اگر خواهرت 27 نوامبر سال 1998 به دنیا اومده باشه و اسمش پارک سول هی باشه....صمیمی ترین دوست من بود......جیمین.خوا..خواهرم با تو دوست بوده....پس همونی که همیشه ازش حرف میزد تو بودی.....خوشحالم که پیدات کردم......لیا.منم.......حالا بیا بریم یه چیزی بخوریم......................+لیا.بعد از خوردن صبحونه اعضا رفتن جایی.....من میدونستم کارم اشتباهه اما دوباره رفتم زیرزمین.....به خدمه ها هم گفتم چیزی به اعضا نگن......در رو باز کردم و با قیافه داغون اون ادم مواجه شدم.......؟؟.من چیزی نمیگم پارک جیمین......لیا.من پارک جیمین نیستم.....؟؟.اووو پس تو گرل فرند پارک جیمینی.......لیا.میخوام باهات صحبت کنم
لیا.رئیست کیه؟......؟؟.اگر میخواستم بگم که به جیمین میگفتم.....لیا.من فرق دارم......بالا خره یه دلیلی داره که نمیگی؟.....؟؟.دقیقا......لیا.اگر میخوای بگی رئیسم منو میکشه که ما میتونیم بهت تضمین کنیم که تو میتونی زنده بمونی.....؟؟.عه چجوری.....لیا.میدونستی اولین باری که اومدم تو این عمارت برای چی بود؟.....؟؟.چی؟.......لیا.پارک جیمین منو به عنوان جریمه باخت توی قم.ر منو اورد اینجا.....پارک جیمین خیلی قدرت منده.....اگر یه چیزی رو بخواد به دستش میاره و همیشه سر حرفی که میزنه میمونه......اگر تو الان یه کمک کوچولو به ما بکنی مطمئن باش که جوری از این کشور فراریت میدیدیم که هیشکی نتونه پیدات کنه.......؟؟.اگر من بمیرم چی......لیا.مطمئن باش نمی شه........؟؟.رئیسم رو ندیدم....فقط میدونم که توی مدرسه هه سانگ درس خونده.....موهای قهوه ای و فری داره......قبلا عاشق یکی بوده و ولش کرده.......اخرش اسمش هم دو داره و یه برادر به اسم جون جه داشته که بخاطر دزدیدن یه نفر به حبس ابد متهم شده(اگه گفتید کیه)........لیا. مطمئن باش که جیمین ازادت میکنه.....ازت ممنونم که بهم اعتماد کردی....؟؟.من رایگان اینکارو نکردم...با تضمین جونم.......لیا.میدونم..............+لیا.به جسمین زنگ زدم بیاد خونه......اولش وقتی قضیه رو بهش گفتم خوب....دعوام کرد وقتی بعدش اینارو گفتم اون یارو رو ازاد کرد و به صورت ناشناس فرستادش به استرالیا.......نشسته بودیم داشتیم فیلم میدیدیم با اعضا که صدای دینگ گوشی من اومد.....پیامو باز کردم......با چیزی که دیدم خشک شدم
عکس ما بود و یه تک تیر انداز که به سمت جیمین نشونه گرفته شده بود.......پیام:اگر میخوای نمیره بیا تو حیاط پشتی.......لیا.تو کی هستی.....پیام.سونگ دو.......لیا.باشه میام.......پیام.افرین دختر خوب......+لیا.گوشی رو گزاشتم روی مبل و بلند شدم....جیمین.کجا میری.......لیا.بزار برم الان میام...... جیمین.باشه برو........+لیا.نمیدونم چه بلایی قراره سرم بیاد....با ترس رفتم به حیاط پشتی.....اما چیزی نفهمیدم و سیاهیی.........(ده دیقه بعد)....جیمین.لیا کجا رفت.....خدمتکار.حیاط پشتی.....جیمین.باشه.......لیااااااااا.....لیاااا.....پس کجاست......+جیمین.بدو بدو رفتم تو و به اعضا گفتم و اونا اومدن دنبال لیا بگردن......که یه دفعه میجا داد زد تلفن لیا زنگ میخوره......جواب دادم.....با چیزی که دیدم شک شدم.......لیا رو بسته بودن به صندلی و سونگ دو پشت تلفن بود......میگفت.اگز میخوای نمیره زود بیا اینجا اما بدون گوشی یا کس دیگه ای.....فقط خودت......ترسیدم.....بدون گفتن به اعضا رفتم و سوار ماشین شدم......
+جیمین.وقتی رسیدم لیا توی دست سونگ دو بود و روی سر اون اصلحه کشیده بود......به معنای واقعی داشتم سکته میکردم........سونگ دو.به یه خوش اومدی......جیمین.بزار بره......سونگ دو.نچ نچ نچ.....جیمین.چی میخوای؟....سونگ دو.امممم من که خواهرتو کشتم......اممم گرل فرندت هم بکشم.....امممم بعدش تورو میکشم.....جیمین.جرعت داری دست بهش بزن.......لیا.عشقم.....(رو به سونگ دو)....نمیشه بدی من کارشو تموم کنم......سونگ دو.چی؟......لیا.ولم کن تا بگم....(سونگ دو ولش میکنه)....لیا.خببب سونگی...من بهت نگفتم اما همه ی این مدت هنوز بهت ع.لاقه داشتم و میخواستم کاری کنم جیمین بهم علاقه مند بشه و خودمو خودت بکشیمش.....سونگ دو.پس چرا بهم نگفتی؟........لیا.چون این یه سورپرایز برای روز تولدت بود.....سونگ دو.مگه تولدم کیه؟.....لیا.هه سه ماه دیگه...اگر اینکارا رو نمیکردی با لذت بیشتری میکش.تیمش.......حالا هم لطفا بزار من کارشو تموم کنم
سونگ دو.چشمممم خانممممم.....لیا.مرسی بیبی....+لیا.تفنگو از سونگ دو گرفتم......به سمت جیمین رفتم.....قطره اشکی از چشمش جاریشد......من که دلم داشت کباب میشد......اطرافمو نگاه کردم.....یه مرده با یه تک تیر انداز بالا وایساده بود.....یه جوری وایسادم که اگر بخواد شلیک بشه به من بخوره........تفنگو گرفتم بالا......بردم سمت جیمین......ماشه رو کشیدم......اما نه سمت جیمین......سمت سونگ دو.....یه تیرتوی مغزش خالی کردم......همون موقع صدای دینگ اومد و یه چیزی به پشتم خورد......جیمین.متعجب نگام میکرد.....بعد چند ثانیه تفنگی که دستم بود رو برداشت و به سمت همون تک تیر اندازه شلیک کرد.......و بعد من دید.....بلندم کرد.......جیمین.نه نه تاقط بیار باشه.....لیا.جیمینا.....جیمین.جانم(داره میبرتش بیرون که سوار ماشینش کنه و برتش به عمارت.....)......لیا.این کارو نکن.....جیمین.چی کدوم......لیا.نمیخوام زنده بمونم......جیمین.چی منظورت چیه؟......لیا.ببین من زندگی سختی داشتم الانم که بخاطر سه تا گلوله من میمیرم....پس خودتو الکی اذیت نکن....(جیمین گریه میکنه)....جیمین.من تورو از دست نمیدم.......لیا.میدونم سخته اما قبول کن......جیمین.نه میزارم بدون من جایی بری نه هیچ چیز دیگه ای (میرسن به حیاط عمارت).....(لیا خون بالا میاره).....جیمین.لیا اگر تو بری منم باهات میام.....لیا.نکن اینکارو جیمین.😭😭😭(جیمین یه تیر با تفنگش به قفسه سینه خودش میزنه).......لیا.نههههه.....جیمین.حالا هرجا بریم باهم میریم........
لیا.چرااینکارو کردی هاااا😭😭😭......جیمین.چون من بدون تو نمیتونم.......(جیمین میخوابه زمین و لیا رو بغل میگیره و موهاشو نوازش میکنه).......لیا.چرا اینکارو کردی......جیمین.هیششش گریه نکن....الان باهمیم......لیا.جیمینا.....جیمین.بله.....لیا.خوب بخوابی......جیمین.توهم همینطور...................................................................................................همونطور که تو بغل هم بودن به خواب ابدی فرو رفتن.....تا یک روز هیشکی از اونا خبر نداشت.....تا اینکه اون دوتا رو توی عمارت سونگ دو در بغل هم پیدا کردن.....لبخند قشنگی روی لبای اون دوتا بود.....شاید به جایی که واقعا میخواستن رسیدن......ج.س.د اونا رو توی یکی از قشنگ ترین مکان های سئول دفن کردن.....جایی که هیچکس به جز اعضا خبر نداشت.......اعضا از اون عمارت نگه داری میکردن اما با این تفاوت که دیگه خلافی در کار نبود........سه سال بعد پدر لیا بر اثر بیماری درگذشت و پیش داماد و دخترش دفن شد.....هرسال برای یاد بود ان دوتا کاری انجام میدن که باعث خوشحالی جیمین و لیا میشد.....اعضا هرکدام به جز جین ازدواج کردند و تهیونگ نام لیا و جیهوپ اسم جیمین رو برای دختر و پسرشون انتخاب کردن.....................30 سال از اون حادثه میگزره......(مثلا الان سال 2050 هستیم).........اعضای ان باند این خاطره رو هر شب برای کودکانشان تعریف میکردند و حالا این تبدیل به یک افسانه شده...........
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
32 لایک
من سر داستانایی که پایانشون خوبه هم کلی عر میزنم، سر این دیگه به هق هق افتادم، ادمین حلالت نمیکنم بمولا 😂😭💔
من گونا دارمممم
گونا ندارییییییییی 🥺😭
*البته با اینکه بسیار غمگین بود ولی خب قلمت خیلی خوبه، حتما ادامه بده کیوتی 😁❤
مرسیییی
دنبال ایده ام..
خیلی وقته به تستچی سر نزدم...
دوباره ميخوام شروع کنم
میتونی ی خوناشامی بنویسی؟ خیلی دلم میخواد ی فیک ومپایری بخونم 😅
خوش برگشتییییی، من خودم حمایتت میکنم خیلی داستاناتو دوست دارم 😄♥
یه فیک تک پارت خوناشامی کوک هست ...
بری توی پروفایلم اسمش تا ابده
مرسی برای حمایتت💜💜💜
اره خوندمش، ی فیک طولانییییی خوناشامی بنویس، فقط ترو خدا هر فیکی میخوای بنویسی هپی اند باشه این چند مدت اشک برام نمونده همش سد انده 😂💔💔 ( الان ادمین: این دختره چه پرو ئه )
درد ناک اما زیبا بود 🥺🤍😢
میسیییییی
من یه ماه پارت ۱رو نخوندم گفتم همرو باهم بنویسی بعد بخونم این حق من نیست که پارت اخر رو با گریه بخونممممممممممممممممممممممم
چرا نگفتی غمگینههههه😭😭😭😭😭😭💜💜💜
من از پارت هفت گفتم غمگینه دستمال کاغذی کنارتون داشته باشید 😂😂
من فکر کردم منظورت اون پارته غمگینه بعد شاد میشه😭😂😂
عهررر🥲🥺💕
چرا مردن من منتظر بچشون بودم 😭
هعی منم بیا قاتل شیم هستی؟😔😂💔
یا خدااااا😂😂💔💔💔
موافقم
چرا مردن من منتظر بچشون بودم 😭
میخوام بک.مت چرااااا چرا جیمین رو کشتیهای
لخطلسخخلمسخسعمهفسهجبسهجفسجهعسسفجه۶ف
اخه نمیشه که فقط شخصیت دختره بمیره.....من اومدم تفاوت ایجاد کنم😂😂
😭😭😭
دیگه خیلی تفاوت دادی خواهر😔😂💔
اومدی یکم بدی ج.ر.ش دادی😐🌱
🤷♀️🤷♀️
عررررررر😭
خیلی قشنگ بوددددد
مرسی💜💜
هییییییی نمدونم چی بگم ولی پایان غمگین مثل پشه و مگس میمونه آزار دهندس😭
ولی قشنگ تموم شد ولی نهههههه اصلا خیلی خوب بود نه نه افتضاح بود نه خیلیی خدب و بد و خدب بود😐😭💔
مغزم هنگ کرد......خب من چرا همیشه پایانای غمگینو دوست داشتم؟؟؟؟؟.😔😔😔من چرا عجیبم؟
چمدونم😐
خدایی خودت گریت نگرفت؟
چرا گرفت