*عشق خجالتی من*p16

_______از زبان نویسنده: پا تا پای هم به زور راه میرفتن جین هو وایستاد خم شد و دستشو روی زانوش گذاشت با نفس نفس زدن گفت:وایسا ..دیگه جون ندارم..بیا بریم بشینیم...جونگ کوک سرشو تون داد خودش هم نای راه رفتن نداشت به سمت یه دکه که نزدیکشون بود رفتند و روی نیمکت روبروی هم نشستند اجومای پیری‌ با لبخند به سمتشون اومد هردوسلام کردند و آب و رامیون سفارش دادن منتطر بودند تا اجوما براشون بیاره جین هو موبایلشو از تو کیفش بیرون آوردو خودش رو با موبایلش سرگرم کرد نوتیفی از اینستا براش اومد تا نوتیف رو دید چشماش گرد شد جونگ کوک سرشو بالا آوردو دید جین هو داره یه جوری به موبایلش نگاه میکنه موبایل رو از دست جین هو قاپید و به اسکرین نگاه کرد جین هو با صورت قرمز از عصبانیت گفت:ما رو توی هتل ول کرده خودش رفته پارتی آفرین با آیت دوست پیدا کردنم...جونگ کوک نخودی خندید و گوشی رو به جین هو پس داد اجوما رامیون رو براشون اورد و جلوشون گذاشت هردو گرسنه بودن قبل از اینکه جونگ کوک بخوره جین هو سریع گفت:وایسا!! ...جونگ کوک به جین هو نگاه کرد جین هو با لبخند گفت:بیا مسابقه بدیم

_اگه مسابقه بزاریم باید جایزه یا مجازات داشته باشیم =مجازات داشته باشه _قبوله...هردو چاپستیک هاشون رو گرفتند توی چهره های هم نگاه می‌کردند و با چشماشون برای هم خط و نشون می‌کشیدند. با هم شمردند =۱ _۱ =۲ _۲ =۳_۳ =_شروع....شروع کردن توی چشمای آتشین هم نگاه میکردن و شروع کردن به تند تند چپوندن رامیون توی دهانشون بعضی از رشته هارو بدون جویدن پایین میدادن جین هو با پایین دادن تمام رشته های توی دهنش اب رو برداشت خورد و محکم کوبید روی میز جونگ کوک دست از خوردن برداشت پوزخندی که روی لب جین هو بود اذیت اش می‌کرد جین هو برنده شده بود نمیتونست زیر مسابقه بزنه _تبریک میگم ‌=ممنون _خب مجازاتم چیه؟ ..جین دستش و زیر چونش گذاشت و ادای فکر کردن در آورد =اومم نمیدونم بعدا که فکرشو کردم میگم...دستشو روی شکمش گداشت و ادامه داد:وای دارم میترکم هیچوقت اینقدر تند تند نخورده بودم اصلا طعمش رو حس نکردم

_من که سیر شدم =منم بودم سیر میشدم عین لاک‌پشت غذا میخوردی ...جونگ کوک خندید سرشو بالا کردو به اسمان نگاه کرد_هوا داره تاریک میشه از هتل خیلی دور شدیم برگردیم خونه؟ =اره بریم ..اجومااا چقدر میشه...اجوما اومد پیششون پول رو حساب کردن و از اونجا دور شدن توی راه برگشت خونه جین هو خستش شده بود و خدایش میومد و از مسیر سر بالایی راه می‌رفتند جین هو نالید و به جونگ کوک که به راحتی راه میاد نگاه کرد=میخوای مجازاتت رو بگم _اره هرچه زودتر بهتر =منو بلند کن..جونگ کوک ایستادو به جین هو که پوکر نگاش می‌کرد نگاه کرد_یعنی چی =منو کول کن ..مجازاتت اینه دارم از خستگی میمیرم.. _باشه ..جونگ کوک خم شد جین هو اومد پشتش وایستاد دستشو دور گردن جونگ کوک حلقه کرد و پاشو دور کمر جونگ کوک جونگ کوک دستاشو پشت آورد و روی کمر جین هو گذاشت و به آرومی بلند شد جین هو خیلی سنگین نبود برای این که زودتر برسه شروع کرد به تند تند دویدن جین هو از ترس جیغ میزد و محکم سر جونگ کوک رو گرفته بود تا نیوفته جونگ کوک از جیغ های جین هو خندش میگرفت و نمیتونست خنده شو نگه داره

....‌.به هتل رسیده بودن و به سمت اتاق جین هو میومدن پست در اتاق جین هو ایست کردن جین هو موهاش رو پوشت گوشش داد لبخند ملایمی روی لبش بود=ببخشید اگه سنگین بودم _نه نه .اتفاقا خیلی سبک بودی ..به شوخی ادامه داد:دختر تو چرا هیچی نمیخوری =امروز خیلی بهم خوش گذشت بهترین سفر عمرم بود _منم همینطور ولی بهترین سفر عمر من وقتی بود که اومدم کره و با تو آشنا شدم =خیلی ممنون از وقتی که وارد زندگیم شدی زندگیم رنگ دیگری به خودش گرفته _اوه اینجور نگو ...=خب دیگه شب بخیر..و کارتشو روی در گذاشت در با صدای تیک مانندی باز شد خواست بره داخل که با صدای جونگ کوک ایست کرد برگشت و سوالی به جونگ کوک نگاه کرد جونگ کوک از داخل کیفش جعبه ست رو بیرون آورد _تو از این خوشت اومد ولی نخریدیم از وقتی اومدم کره خیلی بهم کمک کردی باهام خوب رفتار کردی و همیشه باهام صادق بودی منم ابن چیز کوچک رو به عنوان یه کارو کوچولو گرفتم البته میدونم بی ارزشه و لیاقت تو بهتر از این هست...=من واقعا نمیدونم چی بگم خیلی خیلی ممنون =میشه خودت برام ببندی ..._اره حتما...جونگ کوک لبخند زوق زده ای زد و وارد اتاق جین هو شد جین هو کتش رو در آورد و گذاشت روی تخت پشت به جونگ کوک ایستاد جونگ کوک گردنبند رو آروم روی گردن جین هو بست =خیلی ممنون ‌‌‌جونگ کوک خیلی گرمم شده بود موهاشو بهم زدو گفت:خب دیگه من برم شب خوش .ادامه نتیجه