*عشق خجالتی من*p14

_______با صدای آشنایی آروم چشماشو باز کرد در تخت کمی غلت خورد و بعد پاهاشو از تخت بیرون و روی زمین گذاشت لبه تخت نشسته بود و منتظر بود تا مغزش لود بشه با تقه ای که به در خورد سرشو بالا کردو گفت:بیا تو ....ناگهان سوکجین اوپا ی مهربونش وارد اتاق شد لبخندی روی لبش بود ..جین هو شوکه شد از روی تخت بلند شد و گفت:سلام اینجا چیکار میکنی اونم بدون دعوت من ...جین گوشه لبش رو به دندون کشیدوگفت:اولم سلام دوما تو میای شرکت من اجازه میگیری =من اونجا کار میکنم ...دست به سینه شدو گفت:تو هروقت میای اینجا یا یه چیزی میخوای یا میخوای منو ببری جایی...جین خندیدوگفت:دومی درسته گرل ‌..همینجور که از اتاق میرفت بیرون ادامه داد:یه لباس خوب بپوش و چمدون تو جمع کن میخوایم بریم ججو...و جین هو رو با دهن باز توی اتاق تنها گذاشت ......رفت توی اتاق جونگ کوک‌ نمی‌دونست اون توی خونه هست یا نه ولی باید توی اتاقش میرفت تا اطلاعات جمع کنه...تا وارد اتاق شد جونگ کوک رو دید که کوسن رو بغل کرده و داره کوسن و هی می ب.سه خنده تو گلویی کردو موبایلشو بیرون آوردو یه عکس گرفت این اولین عکس از بوی فرند جین هو هست که تو گالری داره

برای اینکه جونگ کوک رو بیدار کنه فریاد زد گفت:یا داری چی کار میکنی....جونگ کوک با ترس از خواب پرید ترسیده به جین نگاه میکرد جین خندش رو قورت دادو به سمت جونگ کوک رفت از بالا به جونگ کوک که ترسیده روی تخت دراز کشیده نگاه میکرد÷من سوکجینم دوست و رئیس شرکتی که جین هو توش کار میکنه تو باید جونگ کوک باشی درسته....جونگ کوک که بالاخره بیدار شده بود از تخت بلند شدو دستشو دراز کرد طرف جین_بله خوشبختم ..جین دستشو گرفت ÷من و جین هو داریم میریم ججو خوشحال میشم تو هم بهمون بپیوستی...جونگ کوک ابرویی بالادادوگفت:ججو؟ پس چرا دیشب چیزی نگفت‌..÷امروز تصمیم گرفتیم _امم من دانشگاه دارم÷لطفا بیا جین هو خیلی به تو وابسته هست بدون تو جایی نمیاد ....جونگ کوک نا خودآگاه لبخندی از حرف جین زدو دستش به گردنش کشید_امم نمیدونم ÷بیا دیگه خوش میگذره_پس باید یه زنگی به هم دانشگاهیم بزنم که جزوه برام بنویسه ÷این عالی هست من میرم بیرون تو لباساتو جمع کن_مگه الان میریم؟ ÷اره

_____هر دو تو حال بودند و منتظر جونگ کوک بودند تا وسایلشو جمع کنه جین هو ناله ای کرد وغر غر کنان به جین گفت:حالا چرا اینقدر یهویی اصلا انگار نه انگار که امروز شنبه هست و من میتونم تا لنگ ظهر بخوابم اونوقت باید با این آقای چهارشونه برای اینکه تنها نباشه برم ججو و تازشم یکی دیگه هم همراه خودم ببرم از این بهتر نمیشه ها ها....و اخم کرد جین رو به جین هو کردوگفت:به جای اینکه این همه مثل بچه ها غر بزنی برو تو اتاق این بچه کمکش کن یک ساعته داره آماده میشه ....جین هو بلند شد که در اتاق جونگ کوک باز شد و با چمدونش به سمت جین هو و جین اومد _من امادم...جین بلند شدو روبه جین هو و جونگ کوک گفت:خوبه بریم تو ماشین.......همه تو ماشین بودند هدف اصلی جین جونگ کوک بود ولی نمیتونست با جونگ کوک تنها باشه چون جونگ کوک چطور میتونه به یه غریبه اعتماد بکنه جین اگه توی دیدار اول بخواد به جونگ کوک از ۱ تا ۱۰ نمره بده ۶ میده چون چهره جذابی داره و با ادب و مهربونه البته مهربونی از جونگ کوک ندیده ولی به چهرش میخوره مهربون باشه

________با صدای همهمه مردم آروم چشمامو باز کرد نگاه به دور و برش کرد و دید که مردم دارن از مترو خارج میشن و جین داره چمدون هارو برمی‌داره رسیده بودن توی جاش تکون خورد که شونش سنگینی کرد سرشو به سمت شونش برد جونگ کوک خوابش برده بود و سرشو روی شونه جین هو گذاشته بود لبخند ملیحی روی لبش اومد کم کم مترو خالی میشد و آدم های جدید جاش میومدن پس مجبور بود که جونگ کوک رو بیدار کنه دستشو به سمت جونگ کوک برد و آروم اونو تکون داد جونگ کوک به آروم چشماشو باز کرد و الین چیزی که دید جین هو بود جین هو از روی صندلی مترو بلند شد و به جونگ کوک با چهره خواب الود نگاه کرد ساکش رو از محفظه بالای سرشون برداشت جونگ کوک هم از روی صندلی بلند شد جین هو با لبخند به دور و برش نگاه میکرد تا جین رو پیدا کنه جونگ کوک ساک جین هو رو گرفت و به سمت در خروج رفت جین هو هم دنبالش راه افتاد تقریبا مترو از افراد قبلی خالی شده بود از مترو پیاده شدند دنبال جین می‌گشتند جین هو اخمی کرد و گوشه لبش و گزید=همسن چند دقیقه پیش داشت چمدون هارو می‌برد الان کجاست .....جونگ کوک شونه ای بالا انداخت و گفت:نمیدونم......بر روی سرامیک های خاکی ایستگاه راه می‌رفتند تا نیمکت پیدا کنن و بشینن آب و هوای ججو خیلی خوب بود .....