*عشق خجالتی من*,p11

از زبان جین هو:رسیدم به خونه ماشین رو تو حیاط کوچولو پارک کردم و از ماشین پیاده شدم امشب یکم دیر کارهام تموم شد پلاستیک های گوشت رو از تو صندوق عقب برداشتم و به سمت در رفتم جلو در وایستادم پلاستیک و رو زمین گذاشتم و رمز درو زدم و وارد شدم با پلاستیک های سنگین به سمت اشپزخونه رفتم بیرون آوردم و گذاشتم توی یخچال دستم و شستم و اومدم تو حال و سرک کشیدم چرا جونگ کوک خونه نیست الان که سالت ۸ هست باید خونه باشه به سمت اتاقش رفتم خواستم درو باز کنم که صدای خنده به گوشم رسید اخمی کردم و درو آروم باز کردم جونگ کوک و سوجین روی زمین به شکم دراز کشیده بودندو انگار جیزی رو کاغذ مینوشتن و منو ندیدن که دارم از در میبینمشون هیچ کاری نمیکردم فقط خیره به اون دو نفر بودم :وای جونگ کوک اوپا اگه بخوایم جوری که تو میگی انجام بدیم که میوفتیم........روی زمين ۲ تا جعبه پیتزا بود جونگ کوک دستشو آروم به سمت سر سوجین بردو چیزی که لای موهاش بودو برداشت با هر حرکت دستش قلبم تو دهنم میومد یهو انگار قلبم درد گرفت آروم درو بستم

و از اتاق جونگ کوک فاصله گرفتم امروز کیونگ مین آموزش درست کردن بولگوگی رو برام فرستاده بود میخواستم برای جونگ کوک درست کنم ولی انگار شام خوردند به سمت اتاقم رفتم و خودم و رو تخت انداختم فشاری به پام آوردم و خودم و بالا تر کشیدم که سرم روی بالشت باشه کوسن و رو برداشتم و بغل کردم سو جین خیلی دختر خوبی هست هم خوشگله هم مهربونه هم دوست داشتنی خانواده هم داره دانشگاهم میره مثل من نیست که فقط دیپلم دارم و از ۱۹ سالگی به بعد دانشگاه نرفتم کاش هنر رو ادامه میدادم خیلی پشیمونم اشکی از چشم‌ هام غلت خورد روی گونه ام چشمامو بستم تا به خواب برم .....اززبان جونگ کوک: با سوجین خداحافظی کردم وقتی درو می‌بستم ماشین جین هو رو دیدم_ کی خونه اومده من متوجه نشدم؟..دستی به گردنم کشیدم و درو بستم لبخندی زدم_حتما داشتم با سوجین روی پروژه کار می‌کردم متوجه نشدم....امروز انگار استاد پروژه جدید داده بودو من چون حواسم به یه جای دیگه بود نفهمیدم که پروژه ام با سوجینه و بعد یونگی هیونگ بهم گفت منم شمارشو همون تو مهمونی شین یو گرفته بودم و بهش زنگ زدم تا بیاد خونه تا باهم زودتر روش کار کنیم و تموم کنیم

سوجین ساعت ۴ اومد اول یکم باهم گفت و گو کردیم بعد شروع کردیم اون لپ تاپشو آورده بود تا بتونیم تحقیق کنیم .بعد از کار یه ربع به ۷ بود هردو خسته بودیم من زنگ زدم تا پیتزا بیارن نمیدونستم جین هو چه مدلی دوست داره پس یدونه با گوشت و یدونه با سوسیس گرفتم سوجین هم گفت که پیتزا گیاهی میخواد اون وژترین هست و مخالف آسیب رسوندن به حیوان ها هست جین هو بعضی روزا دیر تر از چیزی که باید میاد و وقتی میرسه به جای اینکه بره بگیره به خوابه برای من غذا درست میکنه سر میز تمام سعی شو میکنه که چشماش بسته نشه اون بخاطر من همه کار میکنه در صورتی که من هیچ کار براش نکردم وقتی پیک پیتزا رو آورد با قلم نوری امضا کردم و پیتزا هارو پرداخت کردم یکی از پیتزا ها رو رفتم گداشتم تو ماکروفر تا گرم بمونه و اون یکی رو آوردم تک اتاق تا سوجین معذب نشه و با دل خوش پیتزاشو بخوره ولی من نتونستم بیشتر از یه گاز از پیتزا بزنم پس گداشتم برای وقتی که جین هو میاد با اون بخورم

....به سمت اتاق جین هو رفتم و آروم در زدم ولی جواب نداد آروم درو باز کردم و وارد شدم روی تخت بودو کوسنشو بغل کرده بود به سمت تختش رفتم پاف رو برداشتم و کنار تخت گذاشتم و نشستم نگاه به چهره زیبا و کیوت کردم انگار گریه کرده بود چون هنوز رد اشک روی گونه هش به جا مونده بود نمیدونم چند وقته اینجا خواب هست ولی الان باید بیدار بشه چون ضعف میکنه من نمیتونم ببینم که فردا رنگ صورتش زرد شده موهاش که تو صورتش ریخته شده بود رد پشت گوشش زدم آروم تکونش دادم که ناله ای کرد _جین هو بیدار شو بیا شام بخور=اومم نموخوام...._بیدار شو دیگه=ولم..کنین...نیشخندی زدم یه فکر شیطانی توی سرم اومد پریدم رو تختش و شروع کردم بپر بپر بعد بلند فریاد زدم _جین هو زلزله ..یهو چشماشو باز کردو رو تخت نشست نگاهی به من که بالا ی رش بودم انداخت لبخند دندون نمایی زدم و با خوشحالی گفتم:تبریک میگم زلزله نیومده‌..اونم متقابلا لبخند زدوگفت:منم تبریک میگم خودمو خیس کردم .._چی.._______توی آشپزخونه بودم و پیتزا ها رو گرم میکردم سر یخچال رفتم تا سوجو بردارم بخوریم که گوشت گاو دیدم حتما امروز گرفته در یخچال و بستم و پیتزا هارو از ماکروفر بیرون اومدم توی ظرف چیدم و گذاشتم رو میز جین هو که از صورت خیسش معلوم بود که صورتشو شسته اومد سر میز نشست دستمال کاغذی برداشت و صورتشو پاک کرد من هم نشستم سر میز .........ادامه نتیجه