مرینت: کپ کرده بهش نگاه کردم. باورش برام سخت بود .
با لکنت کلمه ادرین رو به زبان اوردم .
اما اون سکوت کرده بود . اشک تو چشمام جمع شده بود .
با صدای آرومی گفتم : چی میخوای از زندگیم ادرین اگرست
ادرین: بزار توضیح بدم !
مرینت : تا کی میخوای حرف بزنی . تو با ا☆ح☆س☆ا☆س☆ا من ♡ب☆ا☆ز☆ی کردی و این قابل بخشش نیست .(ماسک رو از دستش میگره و نیشخندی میزنه ) کت نوار؟؟
ادرین : من فقط گردنبد رو میخوام
مرینت : اون گردنبند چی داره که داری زندگیم رو خراب میکنی؟
ادرین : اون تنها چیزی که بهش نیاز دارم و بدستش میارم
مرینت : واقعا؟ پس باید برای اون چیز ارزشمند فعلا ها بگردی شاید تا اون موقع س☆ر به نیست شده باشه!
میله پله رو گرفتم و با سرعت زیادی پله ها رو پایین میومدم. و تنها صحنه ای که اون ماسک رو از صورتش برداشت رو به یاد می آوردم.
چشم هام رو می بندم و فقط با سرعت یکی پس از دیگری پله ها رو پشت سر میزاشتم.
با شنیدن صدایی از بالا ایستادم و به بالای سرم خیره شدم .
آسانسور داشت پایین میومد شاید ادرین بود .
با سرعت بیشتری پایین اومدم .
که آسانسور ایستاد....
🤩🤩🤩عالی بوددددددد
مرسی نفس❤😁
عالی
ممنونم🌻
عالیییییییییی
ممنونم 🌻