مرینت : وقتی میبینم بهم نزدیک میشه از ترس دستم رو جلو میارم . به من نزدیک نشو . وقتی میبینم یه قدم دیگه بر میداره تهدیدش میکنم. اگه ازم فاصله نگیری جیغ میکشم.
اما بیشتر نزدیک شد . کوچه بن بست بود.
حالا چیکار کنم؟ .
دستام می لرزید. صبرم لبریز، مغزم خسته ،
نفس های تند تند .
و قدم هایی که آهسته بهم نزدیک میشد.
چشم هام رو بستم و به دیوار تکیه دادم .
که دستی روی چونه ام حس کردم .
و با ، باز کردن چشم هام با چهره عصبانیش روبه رو شدم .
ادرین : برای چی اومدی دنبالم ؟
مرینت : بی مقدمه رفتم سر اصل مطلب .
برای اینکه بفهمم کیه که انقدر من رو تهدید میکنه!
ادرین: من که برات وقت گذاشتم .
مرینت: (نیشخندی میزنم ) این وقت بود یا تهدید .
ادرین:اون کی بود که باهات بود ؟
مرینت : کسی که میتونه از من در برابر ادم های دور برم مراقبت کنه
ادرین: دست همراهت رو میگری و از اینجا میرید اینجا محله خطرناکی ..(دستش رو از چونه مرینت جدا میکنه و از اونجا دور میشه )
ج چ: گفتن رازم به کسی
چون به هرکی میگم به یکی میگه😑😐
موافقم.
بعضی از راز ها فاش شدنش .
باعث دردسر
من پارت رو چندین بار گذاشتم اما منتشر نمیشه😑
عالی بود
ج چ: گفتن رازم به شخصی
ممنونم 🌻
موافقم👌🏻
گفتن راز کسی به شخصی
موافقم 😍
کل زندگیم به فنا رفت 😂😂😂
ج چ: بیش از حد عاشق شدم
اینکه عالیه 😍
اره ولی اون نمیدونه دوستش دارم
ایشالله یه روز میفهمه و بهش میرسی 😍
مرسی نفصم
عالی بودد😍
جچ: نمیدونم😂😐
مرسی عزیز دل
عالی بود
ممنونم