ساعت ۹ شب بود دقیقا کنار برج ایفل بودیم ×ویولت +جانم ×تو تاحالا عاشق شدی؟ +نه..فکر نکنم ×پس نمیدونی +مگه تو عاشق شدی؟ ×نه.....نمیدونم......بیا بریم خونه +بریم رفتیم خونه در رو باز کردم و وارد شدیم لباسامونو عوض کردیم (👆)گردنبند بنفشی که نادیا واسم گذاشته بود رو انداختم چون بهم حس خوبی میداد تهیونگ رفت طبقه بالا و روی مبل نشست منم بعد از اینکه آب رو توی آشپزخونه گذاشتم که بجوشه رفتم و دقیقا رفتم کنارش نشستم
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
28 لایک
تو چرا انقدر خلاقی لعنتیییی💜
نمد😐😂
ببین داستانت فوقالعاده ست اصن شگفت انگیز
حرررررررررررررررررررررررررررررررفففف نداره محشره محشرررر رررررررر
عاشقتم
آجیم میشی
وااااااو مرسیییی💜💜
حتماااا رومینا هستم از کرمانشاه❤
آندیا ۱۳ 😘
خوشبختم آندیا جونممم❤
🤩💙
عالیییییییییییییییییییی بود 💜💜💜💜💜💜💜
مرسییی❤
آجی خوشگلم محشر بود
مرسییی❤
💚💚💚
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
راستی حالت بهتر شد؟؟؟؟
آره عشق من علی عالیم❤
مگه میشه تیت های تو بد باشن
شرمنده میفرمایین😂❤
مثل همیشه عالیی
مرسییی
سلام کیوتی
تستت لایک شد و دنبال شدی
لطفا دنبال کن و به پارت 44داستان گروه معجزه آسا یه سر بزن و لایکش کن
مرسی (◍•ᴗ•◍) ❤
چشم❤
مرسی