9 اسلاید صحیح/غلط توسط: 💜Romi انتشار: 2 سال پیش 493 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام دوستان من برگشتم با یک داستان جدید این داستان اسمش هست Dancing in the rain یا همون رقص زیر باران ایده این داستان امروز عصر وقتی که داشتم موزیک ویدیو آخرین رقص ایندیلا رو میدیدم به سرم زد و اینکه ببینید شاید اولش شبیه فیلم و کتاب ماتیدا باشه چونکه واقعا از اون الهام گرفتم درواقع این داستان یه تیکه هاییش شبیه فیلم یا یه کتاب میتونه باشه چونکه میگم مغزم تو یه لحظه این ایده رو بهم
شخصیت اصلی دختر (اسم : ویولت) (سن : ۲۰) محل زندگی و ملیت رو طول داستان متوجه میشید خیلی مهربون و خونگرمه آدم شاد و پر انرژی و همیشه به همه دلگرمی میده بقیه رو دو صفحه بعد کامل توضیح میدم
شخصیت اصلی پسر (اسم : تهیونگ) (سن : ۲۴) (محل زندگی : کره جنوبی)
(شغل : آیدل و عضو بوی بند بی تی اس)
ویولت پدر و مادر واقعیش رو از بچگی ندیده وقتی که خیلی کوچیک بوده یه خانوم و آقا فرانسوی پولدار به اسم های کاترین و مایکل اونو در سفارت ایران توی فرانسه پیدا میکنن و چونکه بچه دار نمیشدن اونو با خوشون میبرن و به سرپرستی میگیرن اونا خیلی باهاش بد رفتاری میکردن ولی خب حداقلش این بود که جایی برای خوابیدن داشت مایکل تو کار خرید و فروش خودرو های دسته دوم بود و ماشین های خراب و قدیمی رو با قیمت پایین می خرید و با حقه بازی و کلک اون ها رو نو و تمیز نشون میداد و چندین برابر میفروخت کاترین هم که تو کار قمار بود و جفتشون هیچوقت خونه نبودن ویولت استعداد های خاصی داشت مثلا وقتی که فقط سه سالش بود خوندن و نوشتن رو خودش بدون اینکه کسی بهش یاد بده یادگرفته بود راحت ضرب و تقسیم و جمع و تفریق رو انجام میداد بدون اینکه کسی بهش یاد داده باشه وقتی که ۶ سالش بود تصمیم گرفت به تنهایی از خونه بزنه بیرون و جالب این بود که وقتی به کاترین و مایکل گفت هیچ واکنشی نشون ندادن بعد از اینکه اونا رفتن ویولت هم زد بیرون و بدون اینکه یکبار هم بیرون اومده باشه همه ی راه ها رو بلد بود انگار که بهش الهام میشد اون عاشق خوندن متن های مختلف بود و چونکه هیچ کتابی توی اون خونه پیدا نمیشد همش مجله و روزنامه میخوند برای همین به سمت کتاب خونه رفت طولی نکشید که همه ی کتاب های رده سنی کودکان و نوجوانان رو خوند و بعدش به سراغ کتاب های رده سنی بزرگسالان رفت خانوم کتاب دار خیلی به ویولت کمک میکرد و متوجه داستان زندگی و استعداد های فوقالعاده اون شده بود و هر کمکی که میتونست به اون میکرد اما این همه ی استعداد های ویولت نبود
اون میتونست به همه ی زبان های دنیا صحبت کنه و حالا اینو چطوری متوجه شده بود؟ الان میگم یکروز که ویولت تو کتاب خونه دنبال کتاب بود به صورت اتفاقی کتاب شاهنامه فردوسی میاد جلو دستش اونم در کمال ناباوری شروع میکنه به خوندنش و قسمت جالب ماجرا این بود که معنی همه ی شعر ها رو به راحتی متوجه میشد خانوم کتابدار که متوجه موضوع شد از اون پرسید : عزیزم تو فارسی رو از کجا بلدی؟ و ویولت در جواب گفت : نمیدونم این کتاب اومد جلو دستم و منم شروع کردم به خوندنش و همینطوری بلد بودم درست مثل زمانی که خوندن و نوشتن رو یادگرفتم خانوم کتاب دار : میتونی یکمی ازشو واسم به فارسی بخونی و ویولت شروع کرد بدون لحجه خوندن واقعا هر کسی نمیدونستم فکر میکرد توی ایران زندگی کرده خانوم کتاب دار بهش کتاب های انگلیسی هم داد و در کمال ناباوری اونا رو هم خوند همین کار رو با کتاب هایی به زبان های عربی کره ای ژاپنی چینی آلمانی و ایتالیایی هم انجام داد و ویولت تونست همه اون کتاب ها رو بخونه و یه چیز جالب وجود داشت و اون هم این بود که تمام اصطلاحات و تمام کلمه های زبان ها رو بلد بود خانوم کتاب دار (از این به بعد بهش میگیم نادیا) نادیا حالا دیگه دوست ویولت بود اون فهمیده بود که ویولت خیلی خاص و منحصر به فرده و اون میخواست همه ی لین استعداد ها رو کشف کنه چونکه میدونست خانوادش اقدام نمیکنن فردا با ویولت به آموزشگاه موسیقی رفتن و ویولت اونجا تونسته بود همه ی ساز ها رو بنوازه و تو راه برگشت به سه تا گربه برخوردن که همه ادن گربه ها به سمت ویولت اومدن این یعنی که ویولت ارتباط خاصی بت حیوونا داره نادیا با مایکل و کاترین صحبت کرد و اونا رو راضی کرد که بزارن ویولت به مدرسه بره
معلم اون متوجه شد که سواد ویولت بیشتر از یک دانش آموز دبستانیه و اون الان باید تو اون سن کم حداقل اول راهنمایی رو بخونه چونکه خیلی چیز ها رو خودش میدونست و دوباره یادگرفتنشون رسما حدر دادن وقت بود معلم و البته نادیا با خانوادهش صحبت کردن اما اونا راضی نشدن تا اینکه نادیا گفت که هزینه ی تحصیل ویولت رو میده و اونا بلافاصله قبول کردن وقتی که ۱۲ سالش شد فارغ التحصیل شد و وی دانشگاه موسیقی خوند همه چیز خوب بود تا زمانی که ۱۶ سالش شد و نادیا بر اثر بیماری فوت شد از یه طرف باید کار میکرد چونکه خانوادش اصلا کمکش نمیکردن و از یک طرف دیگه خانوادش با اون مثل برده رفتار میکردن اون روز ها توی خونه نظافت میکرد و شب ها تا دیر وقت آهنگ مینوشت تا بتونه حداقل یکمی پول در بیاره صبح ها هم که مایکل و کاترین خونه نبودن دزدکی چند ساعتی میرفت دانشگاه که حداقل درسشو بخونه و دانشگاه هم مبلغی به شاگرد هاش میداد برای خواننده های معروف اون زمان آهنگ مینوشت و از همین راه پول خوبی در می آورد ولی خب به خونوادش نمی گفت چونکه قطعا همه رو ازش میگرفتن اینقدر درگیری داشت توی زندگیش که اصلا یادش رفته بود بره و تحقیق کنه که ببینه این استعداد های فوقالعادهش از کجا اومده مجبور بود تو این سن کم کار کنه و کار کنه و جالب این بود که خونواده اجازه نمیدادن که از اونجا بره چونکه اونقدر خصوص بودن که حاضر نبودن پول بدن و خدمتکار بگیرن
دوستان این از معرفی و گذشته ویولت اینم بگم که داستان اصلی از ۲۰ سالگی ویولت شروع میشه
منتظر باشین لایک کنید و کامنت بزارید و حمایت کنید که زودتر پارت اول رو واستون بزارم
بوس بهتون باییییییییییی❤❤❤
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
40 لایک
عه اسم منم که هست🗿
وایییییی فردا میخونمش😍
🤎🎻🪐
ام عزیزم من دارم یه کتاب خونه باز میکنم میشه داستانتو داخل کتاب خونم بزارم؟
حتماااا
عه تو هم ایندلا رو دوست داری؟
عاشقشممم
کدوم اهنگش رو بیشتر دوست داری؟
وااای عجب داستان جالبی 🥲❤️❤️❤️❤️
خیلی زیبا بود 😎
مرسییی❤❤
عاشقتم آبجی
خیلی عالیه
عاااااااالی بود 😍💞
تا پارت اول و تزاری آروم نمیگیگیرم 😁
گذاشتم تو بررسیه
رومی کشتمت تهیونگ مال کنه مال داستان منههههههه
کوکی رو داری
من تهیونگ رو نمیدمممممممممممم
میکشمت میدونی که بهت دسترسی دارم😊
تموم شد؟
خیلی تاثیر گذار بود
😂😂😂😂😂
عالی عالی عالی💖💖💖
منتظر پارت اولم😁
مرسییی❤
با عذاب وجدانم صحبت کردی نمیزاره بخوابم😐🙄
ولی من امشب قرار نیست پارت بنویسمممم (حالا میبینی ساعت ۳ شب پارت اول منتشر شده😐)
😐😐😐😐😐😂😂😂😂😂
آفرین عذاب وجدان رومینا👏