10 اسلاید چند گزینه ای توسط: A.M.M انتشار: 4 سال پیش 1,380 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
لطفا نظرات فراموش نشه???
فردا صبح از خواب پاشدم دیدم مرینت نیست پاشدم رفتم دنبالش رفتم تو راهرو رو گشتم ولی نبود یه لحظه ترسیدم گفتم الان تیم میاد ببینه خواهرش نیست خیلی بد میشه رفتم و از یکی از پرسنل اونجا پرسیدم
یه دختر با مو های ابریشمی تیره ندیدی که از اینجا رد بشه ؟ اول گفت نه منم ناراحت شدم داشتم میرفتم یهو گفت آها یه دختر رو دیدم که به اون سمت میرفت منم سریع دویدم و دیدم اونجا دستشوییه یه نفسی کشیدم و گفتم حتما اومده دست و صورتش رو آب بزنه . پشت در وایستادم و در زدم و گفتم مرینت و
خداروشکر جواب داد و گفت تویی آدرین منم گفتم آره . اومد بیرون و دو تا عصا هم دستش بود گفتم چرا منو صدا نکردی هم کمکت میکردم و وققتی که دیدم نیستی نگرانت شدم اونم گفت خوابت عمیق بود نخواستم بیدارت کنم
منم بهش گفتم باید بیدارم میکردی الکی نیست که من اومدم پیشت. اونم گفت باشه از فردا . منم گفتم حالاشد و کمکش کردم و رسوندمش به اتاقش. یه ربع نشستم یواشکی نگاهش کردم . تا نگام میکرد کله مو میبردم اونور. که یهو
صدای در اومد و در وقتی در باز شد تیم و آلیا و نینو اومدن تو و کلی آبمیوه دست تیم بود و یه دسته گل هم دست آلیا اومدن و اونا رو به مرینت دادن و مرینت هم تشکر کرد.تیم گفت امروز کی پیش مرینت بمونه بعد
من سریع گفتم من میمونم تیم گفت تو دیشب پیش خواهرم موندی خسته میشی گفتم نه شده کل یه هفته خودم پیشش میمونم همه اینا تقصیر خودم بوده تیم دستش رو گذاشت رو شونه ام و گفت رفیق اشکالی نداره تقصیر تو نبود که. مرینت هم تایید کرد
و آخرش تایید کرد که امروز و روز آخر من پیش مرینت بمونم من خیلی خوشحال شدم اما به روی خودم نیاوردم. بعد از دو ساعت پرستار اومد داخل و گفت وقت آمپول هستش الان فقط یک نفر باید اینجا باشه و بچه ها از من و مرینت خداحافظی کردن و رفتن بعد از اینکه اون آمپول رو به مرینت زدن . مربنت خوابش برد و منم از فرصت استفاده کردم و
رفتم و به صورتش خیره شدم میخواستم بهش بگم که عاشقش شدم ولی گفتم بزار روز آخر که حالش بهتر باشه بهش میگم . نشستم و فقط به اینکه چجوری بهش بگم فکر کردم.
امروز گذشت مرینت ساعت هفت بیدار شد و گفت آدرین میشه کمکم کنی برم دستشویی منم بردمش و وقتی برگشتیم مرینت رو تخت خوابید و میخواست با هم صحبت کنیم . گفت خیلی بده کسی که دوستش داشته باشی رو از دست بدی .گفتم کی رو میگی؟ گفت کاگامی . گفتم من عاشق کاگامی نبودم نمیدونستم عشق چیه. اون گفت منظورت چیه . بهش گفتم قبلا تو پاریس با یه دختر آشنا شدم ولی تازه عاشقش شدم . مرینت گفت اون کیه؟ من گفتم نمیتونم بگم . هنوز به خودش نگفتم . مرینت قیافه اش ناراحت به نظر میرسید ولی به روی خودش نیاورد.
با هم صحبت کردیم و دکتر گفت وقت آمپول دوم امروزه رفت و آمپول رو زد و مرینت یک ربع بعدش خوابش برد. منم تا شب یکم با گوشیم ور رفتم و شب شد و خوابیدم صبح پاشدم دیدم مرینت بیداره ولی چیزی نمیگه. بعد از یک ربع تیم و بچه ها اومدن و بعد دو ساعت من و نینو و آلیا رفتیم به هتل . چون نمیخوام خسته کنمتون یه راست میزم سراغ اصل مطلب . پنج روز بعد: باصدا زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم دیدم ساعت نه صبحه پاشدم و با تیم رفتیم رستوران هتل و صبحانه خوردیم. بعدش به سمت بیمارستان رفتیم و بعد دو ساعت تیم و آلیا و نینو رفتن هتل . مرینت خیلی ناراحت بود ولی خودش دیگه میتونست راحت راه بره من ازش پرسیدم که چرا ناراحتی؟ گفت چون به نمایش مد نرسیدم ولی خیلی برای طراحی ام زحمت کشیدم من بهش گفتم این که چیزی نیست ولی مرینت من باید یه موضوعی رو بهت بگم ولی نمیدونم چجوری؟ اونم گفت بگو . من گفتم مرینت من کور بودم تو هر پیشم بودی ولی من تو رو ندیدم . گفت این یعنی چی؟ گفتم یعنی اون دختری که عاشقش شدم تویی. قیافه مرینت? خیلی تعجب کرده بود تا اومد چیزی بگه گفتم من میدونم که تو هم منو دوست داری اون گفت ت..ت..تت.و.و...و تو از کجا میدونی؟ گفتم من صحبت تو و آلیا و تیم رو شنیدم تو گفتی من نمیتونم آدرین رو فراموش کنم.اونم که از خجالت سرخ شده بود و نمیدونست چی بگه. مرینت گفت چی شد که عاشقم شدی؟ بهش گفتم اون موقع که تو منو از تصادف نجات دادی عاشقت شدم.گفتم تو چجوری عاشقم شدی؟ اونم گفت تو روز اولی که اومدی مدرسه. منم گفتم اون موقع که باهام قهر کرده بودی؟ گفت نه اون موقع که چتر رو بهم دادی عاشقت شدم. رفتم کنارش رو تخت نشستم و گفتم تو فوق العاده ترین دختری هستی که تا حالا دیدم . اونم گفت تو شاخزاده ای بودی که من تو خواب میدیدمش. و کم کم لبامون رو به هم نزدیک کردیم و هم رو بوسیدیم. لطفا نظرات فراموش نشه ???
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
مهشر بود محشر
سلام دوستان خیلی قشنگه خیلی عالیه راستکی داستان استار علیه نیروهای شیطانی خیلی قشنگ ًه ًراستی داستان ماجراجویی در پاریس جلد یک هم به زودی منتشر میشه و داستان خیلی قشنگیه
وای وای وای دقیقا مثل داستان های بهار زیبا و عالی نوشتی خیلی زیبا بود و فوق العاده دوست داشتم و با همکاری کردن باهات خیلی موافقم راستی داستان های استار❤❤مارکو 9 با مرینت❤❤آدرین 5 و 6 با فضای خیلی عاشقانه و آهنگ های ترکی و دیدن فیلم های ترکی با کلی ماجرای باحال دیگه منتظر شده مطمئنم همتون خوشتان میاد عزیزم داستانت عالیه ممنون
خیلی ممنون این باعث افتخارمه که میگید داستان هات قشنگه و به من خیلی روحیه میده
ممنون از نظراتتون همه نظرات رو خوندم و ازتون ممنونم???
قصدهمکاری دارم?اگرموافقی بیاتوی تست جاده ی عشق یاهمینجابهم بگو?مرسی
لطفا قسمت بعد رو سریعتر بزار
حتما دوست عزیز
بابا همه دارن بیمارستان میگیرن خا یک جای دیگه عاشق شن . راستی عکسات به خود داستان نمیخوره .
ممنون از نظرتون
ممنون از نظراتتون???
عالیه. بعدی رو بزار. ????
این بیمارستان تو همه ی داستان های miraculous هست?
???شرمنده ولی اگه بیمارستان نبود عاشق نمیشدن