این پارت شانزدهم داستانه.امیدوارم لذت ببرید.
از زبان آدرین :چیی،اما تو که حافظتو....مرینت انگشت اشاره شو گذات رو دهنم و گفت:مادر پدرم منو هشیار کردن.البته هنوز درباره معجزه گر و اینجور چیزا چیزی یادم نمیاد ولی همین که عشقمون رو به یاد آوردم کافیه.بعد دستم هم رو گرفتیم و از مادر پدر مرینت خداحافظی کردیم و رفتیم خونه.تو راه به مرینت گفتم: مرینت حالا که چیزی از معجزه آسا ها یادت نمیاد منم مجبورم یادت بیارم.بعد براش چند تا خاطره تعریف کردم که یادش بیاد.
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
به نظر من ماه عسل ۲ هفته تو نیویورک باشن بعد برن پاریس
سلام دوستان،پارت ۱۷ رو ۲ روزه گذاشتم اما هنوز در حال بررسیه.
نهههه بر گردونشون پاریسسسس
ای کاش مرینت تمام حافظشو به دست بیاره
عالی اما از بعضی مسائل مثل شکست دادن ارباب شرارت زود می گذری و حالا که شکستش دادن بد نیست چند روزی بیشتر در نیویورک باشن و ماجراجویی های بیشتری را تجربه کنند
نه برگردن پاریس
عالی . ببخشید که این رو میگم ولی از بعضی مسائل مثل شکست دادن ارباب شرارت زود می گذری و حالا که شکستش دادن بعد نیست چند روزی بیشتر در نیویورک باشن و ماجراجویی های بیشتری را تجربه کنند
عالی
به نظر من تو نیویورک بمونن
قشنگ بود آفرین