نیوتون،زیر درخت سیب نشته بود. مادرش صدایش کرد و گفت:آیزاک،بیا و شامت را بخور. نیوتون می دانست که مادرش همیشه او را زودتر از وقت معین صدا می زند. ناگهان سیب از درخت کنده شد و به سر او برخورد کرد. مادرش دوباره صدایش کرد اگر کس دیگری بود،سیب را به کناری می انداخت و می رفت که غذا بخورد اما،نیوتون این کار را نکرد و به سیب خیره شد و با خود گفت:چرا سیب به پایین افتاد و به چپ یا راست و یا بالا نرفت؟ سپس گازی بر سیب زد و به سمت خانه دوید و یک سری محاصبات ریاضی انجام داد و به کشف جاذبه انجا داد
صرف نظر از علاقه مندی او به علم تئوری گرانش او یکی از شناخته شده ترین ها در جهان میباشد.داستان ها بیان میکند که آیزاک نیوتن جوان در زیر یک درخت سیب نشسته بود و یک سیب از درختی روی سرش افتاد پس از آن او چند لحظه کوتاهی آه گفت ،اما بلافاصله سکوت کرد و گرانش زمین را با افتادن سیب بر روی زمین کشف کرد.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
تست٫پستت عالی بود (:
امیدوارم در آینده
بتونی بهترین کاربر تستچی بشی ! 🪴
همینجوری ادامه بده و
از خودت بهترین و بساز !🌷
برات موفقیت های بسیاری آرزو میکنم 🌾
با آرزوی موفقیت :گورباعلی 🍁
راستی بک میدم 🤍
ممنون میشم به قرعه کشی۸۰۰۰۰ امتیازیم✨ سر بزنید تازه هر شانس ۵۰۰ امتیازه🌚
تا ظرفیت پر نشده زودتر بجنب! 😉🌟
عالی بود
درخواست بده ویژه شه