"بهترین فیلم های کلاسیک.؟"

رتبه ی دهم: ((حدس بزن چه کسی برای شام می آید)) مت دریتن، ناشر روزنامهٔ آزادی‌خواه و همسرش کریستینا، صاحب یک گالری هنری، از شهروندان سرشناس سن فرانسیسکو هستند. روزی دخترشان جویی به همراه جان،پزشک سیاه‌پوست از تعطیلاتش در هاوایی بازمی‌گردد. آن‌ها ۱۰ روز است که با هم آشنا شده‌اند و حالا قصد ازدواج دارند. والدین جویی و به خصوص پدرش در ابتدا ناراحت هستند که او قصد دارد با یک مرد سیاه‌پوست ازدواج کند…

رتبه ی نهم: ((اتوبوسی به نام هوس)) لانش دبوآ که مشکلات زیادی را در زندگی متحمل شده‌است، پس از اخراج از مدرسه‌ای که در آن به تدریس مشغول بود، برای دیدار با خواهرش استلا به پیش وی و شوهر خواهرش استنلی کوالسکی می‌آید. استنلی که یک کارگر قمارباز است، از بدو ورود بلانش سر ناسازگاری با وی دارد و از طریق یکی از دوستانش از گذشتهٔ بلانش باخبر می‌شود و …

رتبه ی هشتم: ((آپارتمان)) اکستر که مردی مجرد و تنها است نزدیک چهار سال است که کارمند دفتر مرکزی یک شرکت بزرگ بیمه با سی هزار کارمند در منطقه منهتن نیویورک است. وی بنا به دلایلی بعد از پایان ساعت کاری دیر تر به آپارتمان خود واقع در خیابان پارک غربی می‌رود …

رتبه ی هفتم: ((کازابلانکا)) ریک بلِین، آمریکایی بدبین و چشم و دل‌سیری است که در کازابلانکا کافه شبانه‌ای را به نام کافه آمریکایی ریک می‌گرداند و همواره پذیرای مشتریان سرشناسی همچون کارگزاران فرانسوی و فرماندهان نازی است...

رتبه ی ششم: ((پستچی همیشه دوبار زنگ می زند)) فرانک چمبرز غریبه‏‌اى سرگردان در کافه‏‌ای کنار جاده با صاحب آن نیک اسمیت و همسرش کورا آشنا مى‏‌شود، آنجا به عنوان کارگر استخدام مى‌‏شود و پنهانى با کورا رابطه برقرار مى‏‌کند. اما همه‌چیز خوب پیش نمی‌رود.

رتبه ی پنجم: ((چه زندگی شگفت انگیزی)) جرج بیلی مرد مهربان و مردم‌دوستی است که پس از ورشکست شدن تصمیم به مرگ می‌گیرد؛ اما فرشته‌ای به نام کلارنس مأمور می‌شود به روی زمین برود و زندگی او را نجات بدهد.

رتبه ی چهارم: ((همشهری کین)) داستان فیلم همشهری کین درباره مرگ روزنامه‌دار معروف و ثروتمندی به نام «چارلز فاستر» است که پیش از مرگ خود کلمه «غنچه رز» را می‌گوید. گروهی از خبرنگاران نیز شروع به تحقیق می‌کنند تا از این کلمه رمزگشایی کنند و دریابند که منظور فاستر از گفتن این کلمه چیست..

رتبه ی سوم: ((بلوار آفتاب)) داستان فیلم سانست بلوار درباره فردی به نام «جو گلیس» است که دچار مشکلات مالی شدید شده است. گلیس روزی در حال فرار از دست طلبکارانش بود که به طور ناخواسته و کاملا اتفاقی وارد خانه «نورما دزموند» ستاره سابق هالیوود می‌شود. اما پس از چندی، نورما عاشق گلیس می‌شود و این تازه شروع قصه جذاب این دو با یکدیگر است.

رتبه ی دوم: ((پنجره عقبی)) یک عکاس است که به‌خاطر صدمه‌ای که به پایش وارد شده، نمی‌تواند از خانه بیرون برود و در آپارتمانش زندانی است. او که حوصله‌اش از این وضعیت سر رفته، کم‌کم رفتارهای همسایه‌هایش را زیر نظر می‌گیرد و متوجه می‌شود که اتفاقات مشکوکی در جریان است...

رتبه ی اول: ((بعضیا داغشو دوست دارن)) داستان فیلم بعضی‌ها داغشو دوست دارن درباره دو نوزانده است که به طور اتفاقی شاهد کشتار روز سن والتین و وحشی‌گری‌های گانگسترها می‌شوند. این دو برای فرار از دست گانگسترها، لباس زنانه می‌پوشند و در یک گروه نوازندگی خود را به جای نوازنده ساکسیفون جا می‌زنند. اما این دو دوست، هر دو عاشق یکی از زنان گروه می‌شوند و این تازه آغاز ماجرای رقابت میان آنها است...