توی این تست چند تا از خاطرات باحال بلاگیون از دوران مدرسه رو داریم ! ناظر جون رد نکن !❤️
ماجرای این پست این جوری شروع شد !
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
40 لایک
اگه پارت بعدی هم داره منم میگم🌷
وای
روز آخر مدرسه بود بعد ما رو از کلاسا آوردن بیرون گفتن برید بیرون تو حیاط بشینید یکم درس بخونید🗿🎀
ماهم گفتیم باشه بعد رفتیم بیرون،یکم که درس خوندیم دوستم اومد آب پاشید رو ما و بقیه ی همکلاسیام بعد اونا هم آب پاشیدن و بعد جنگ آبی شروع شد😼
خلاصه تا ۱ ساعت داشتیم آب بازی میکردیم و همه خیس آب بودیم بعد یهو اون همکلاسیام که خیلییی بدم ازش میاد اومد آب ریخت روم🤡🤡🤡🤡
منم وقت نکردم آب بریزم روش تا آب ریختم فرار کرد. بعدشم ناظممون اومد گفت اههه جمع کنید این بساطو
اینم ادامش🌷
بعد ماهم فرار کردیم و چون همون لحظه تعطیل شدیم به سوی در مدرسه هجوم بردیم
بعد منو دوستام سرویسمون اومده بود
داشتیم سوار میشدیم یهو همون همکلاسیم که آب ریخت روم و ازش بدم میومد اومد یه بار دیگه اب بریزه روم که گرفتمش و چنان بلایی سرش آوردم دیگه جرعت نداره باهام دعوا کنه🗿💅🏻
خلاصه بهترین روز و باحال ترین روز مدرسم بود😸🌷
تو مدرسه ی ما آخر سال زنگ تفریحا دور تا دور مدرسه بچه ها دستای همو میگیرن بعد شروع به دویدن میکنیم و گاهی اوقات بعضی معلما و ناظم هاهم میان حتی بعضی اوقات مدیر و خیلی حال میده😊😊
ولی خب کسایی که این کارو شروع کردن زنگ بعدش دفترن🤡
یه بار دبستان بودیم ورقه های امتحان ریاضی رو از کمد معلم دزدیدیم بعدش یکی از بچه ها که یواشکی گوشی اورده بود از ورقه عکس گرفت به همه بچه ها فرستاد😂 (اخرشم لو رفتیم)
میره پارت ۲ یا ۳
مرسی !
ازت عالی بودین !
روز آخر مدرسه بود امتحان علوم را داده بودیم (کلاس پنجم بودم )بعد از اون پنکه سقفی ها داخل کلاسمون بود یکی از بچه ها ک پایین پنکه نشسته بود،کتاب علوم را پرت کرد بالا و خورد ب پنکه و کتابه خورد تو سر خود طرف 😂
ببخشید خنده دار نبود ✅
خیلی خنده دار بود بره برای پارت ۲ یا دیگه ۳ !
جونجون منم توشم😦
آره!!!!🤙🏻🤙🏻🤙🏻🌹🎀
ورود و خروج بغل کلاس)جالبه بدونید ده دقیقه هم از زنگ گذشته بود و سرویسا هم منتظر ۳۰ نفر مونده بودن...
حتی معلمم سر کلاس مونده بود...
انگار بازی طلسممون کرده بود
اوکی !
اقا نهم که بودیم یه روز زنگ اخر کل کلاس نشستیم جلوی کلاس بازی دسته جمعی چشمک رو بازی کردیم(این بازی کامللا بی صداست و فقط با نگاه و چشمکه و حرف زدن ممنوع)یهو وسطش دیدیم مدیر یهو در کلاسو باز کرد گفت:بچه هااااا؟ یهو سرا رفت رو به مدیر ما همه تعجب کرده بودیم اینجوری بودیم که زن😘یکه چه خبرته و زل زده بودیم بهش بهو گفت کجاییدددد زنگ خیلی وقته خوردههههه سرویسا منتظرننننن.ما باورمون نمیشد میگفتیم کی زنگ خورد ما که نشنیدیم معلمم نشنیده(زنگ بغل در کلاسمون و دفترم دقیق رو به روی کلاسمون و در ...
ادامه اش !
اما غافل از اینکه کلاس ما دو تا در داره که هردوش باز میشه خلاصه من یه ایده به سرم زد در ته کلاسو باز کردم با کلی سختی نیمکتای پشت درو حل دادم و رفتیم تو...
اخر قضییه دو نفر از بچه های کلاس از شیشه ی در فهمیدن گفتن درو باز کنید مام بیایم تو ما میگفتیم نه نه نمیشه برید شک میکنن اما یکیمون گیر داده بود بابا بزار درو باز کنم بیان تو و اخرم توسط همین خانم لو رفتیم و وقتی معاون اومد سر کلاس دعوامون کنه خود خانوم قایمکی رفت جزو بچه هایی که تازه وارد کلاس شده بودن و مثل موش وایساده بود بچه مثبت شک نکردن
ادامه اونه !؟
یس
اوکیه !
پارت دو هم زود میاد !
باحال بود
مرسیییی !
منتظر پارت ۲ هستم !
اوکیه !