نته گوشیمو خاموش کردم و سرمو گذاشتم رو بالشت اتاقم خیلی تاریک بود با وجوده اینکه همیشه از تاریکی میترسیدم ولی اینبار آرامش میداد بهم
چشامو بستم و نفهمیدم چجوری خوابم برد نیم ساعت از زمانه خوابم نگذشته بود که با استرسه عجیبی از خواب بیدار شدم دستام و پاهام یخ زده بودن نفسم تند تند شده بود
خدایا این چه خوابی بود من دیدم
خوابه خودمو اک.سمو دیده بودم خوابه روزی که اومده بود پیشم و همونجور که گفته بود بغلم کرده بود تو خواب میخندیدم ولی تو واقعیت بغضم گرفته بود عصبی شده بودم میخواستم داد بزنم که یهو مامانم دره اتاقمو باز کرد
سریع خودمو جمع و جور کردم و چشامو مالی.دمو با یک خمیازه به مامانم سلام کردم
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
پستت عالی بودددد
💜🤍💜🤍💜🤍💜🤍💜🤍💜🤍
امتیاز لازمممممم
بک میدمممم!!!!!!
پلیز پین...؟!...
عالییییییییییی 🍓🍓🍓🍓🍓🍓
مرسیییییی:)))))
عالیه❤
کی میگی داستان کیه؟
فدات
انشاالله پارت آخرش معرفی میکنم کلا اگه زنده بودم و اکم باز پرپر نشد اما منتظر باشین:)