داستان زندگی تقلبیp3

کاترینا:راشل الان چهارسالشه.میتونه راه بره و کامل حرف بزنه و تقریبا همه کار بکنه.خیلی بزرگ شده.من دیگه راشل رو هر روز به پارک می برم. از زبان مادر واقعی: شارلوت الان ۳ سالشه.اون دیگه یه دختر بزرگ شده.من اون رو هرروز به پارک می برم یک روز داخل پارک،راشل راشل داشت توی پارک بازی میکرد که... یه دختر رو دید.وقتی خواست بره توی سرسره،اون دختر پشتش بود.وقتی از سرسره پایین اومد منتظر بود اون دختر هم بیاد پایین و وقتی اومد ... هردوتاشون باهم:دختر خانوم میای با هم دوست بشیم؟و هردو میخندن.

هر دو باهم: معلومه راشل دست دخترک رو میگیره و می بره پیش مامانش و میگه:مامانی این دوست جدیدمه کاترینا:چه خوب.اسمت چیه دختر کوچولو؟ - شارلوت شارلوت دست راشل را میگیره و به سمت مادرش می برد و می گوید:اینم مامان منه.مامان این دوست جدیدمه مادر واقعی:چه خوب.چقدر قیافه آشنایی داری.اسمت چیه؟ -راشل راشل و شارلوت به سمت وسایل بازی رفتند تا با هم بازی کنند.از اون به بعد،دوست همدیگه موندن.هر روز که میرفتم تو پارک با هم بودن.انقدر صمیمی شدن که حتی با مامان هاشون به خونه هم می رفتن

رفتن.جالبیش این بود که همسایه بودن.و بعضی موقع توی پارکینگ خونه با هم بازی می کردن. خیلی صمیمی شده بودند.خودشون رو خواهر های همدیگه می دونستن.تا اینکه.....

این پارت هم به اخر رسید لطفا حمایت کنید♡