چند روز پس از شبی که تصمیم گرفته بود از گذشتهاش رها شود، او به اتفاقی غیرمنتظره برخورد کرد. در یک مهمانی پر زرق و برق، جایی که چراغها و صداها فضای اطراف را پر کرده بودند، او با چهرهای آشنا مواجه شد. دختری که زمانی تمام قلبش را به او سپرده بود، حالا درست در مقابلش ایستاده بود.
نگاههایشان در هم گره خورد، نگاههایی که پر از احساسات متضاد بود. در چشمان دختر، غمی عمیق و پشیمانی دیده میشد، در حالی که در نگاه او سردی و تلخی گذشتهاش موج میزد. این ملاقات غیرمنتظره، همچون شکافی بود که بار دیگر زخمهای کهنه را تازه میکرد.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)