6 اسلاید صحیح/غلط توسط: Jin انتشار: 3 روز پیش 15 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
فرزند دریا p³
من در دنیای زیبایی اون دختره ی مجسمه ای محو بودم که با تلنگر صدای آیسا به خودم آمدم و از رویای تماشای اون دختر دور شدم
فصل شش = من با اصرار از آیسا اجازه گرفتم که بقیه ی اتاق ها ی عمارت رو هم بگردم شاید از نظرتون خنده دار بیاد ولی برای من گشتم این عمارت مثل یک آرزو بود این عمارت اون قدر بزرگ بود که برای دیدم تمامی قسمت های آن نیاز به مدت ها زمان و صبر و حوصله میخواست و من با حالتی بیخیالی دوان دوان راه میرفتم و گاهی خودم را جای شخصیت هایی میگذشتیم که روی تابلو ها نقاشی شده بودند ، البته من تنها نبود بلکه آیسا هم کنارم راه می آمد ، البته ما از جایی عبور میکردیم که تعداد انگشت شماری ارواح و هیولا ها از آنجا میگذشتند و آیسا به من گفته بود که این راه استثنایی را فقط بخاطر من انتخاب کرده و اگرچه من اهمیتی به حرف آیسا قائل نبودم و ترجیح میدادم از زیبایی های اطرافم لذت ببرم چون فرصت ها در نمیزنند و باید دری برای فرصت ها ساخت
همچنان که از راهروهایی میگذشتیم که کف آن فرش های سرخ رنگی پوشانده بودند و در اتاق ها حدود پنج متر از هم فاصله داشتند و وقتی به هریک از این در ها میرسیدیم گلدان های شیشه ای و سفالی ای که روی آن رنگ ها و طرح ها نقاشی شده بودند و با قرار داشتند پروانه های شیشه ای و رنگارنگ روی گل ها فضا را زیبا تر کرده بود من آن قدر محو تماشای اطرافم بودم که متوجه نشدم که من و ایسا همدیگرو گم کردیم ...
فصل هفت = در این حین شخصی که هم قد من بود طعنه ای به من زد و به نظرم آمد که آن شخص منو هل داد و من محکم به دیوار برخورد کردم و نقابم کمی ترک برداشت اما نشکست ترس و استرسی که وجودم را فراگرفته بود باعث شد تا حالم از این حادثه ی کوچک بد شود و در نهایت من بیهوش شدم
مدتی بعد خودم را در اتاقی دیدم که سقف آن را از داستان های عاشقانه نقاشی کرده بودند و با هم چهره ای آشنا مرا درگیر خود کرد بله چهره ی آن دختر مجسمه ای بود که دست در دست دختری با موهای سیاه و چشمانی آبی رنگ گذاشته بود و آنها روی آبی صاف و زلال ایستاده بودند ویژگی های ظاهری دختر نقاشی شده دقیقا مانند ویژگی های ظاهری من بود همان دختری که دست دختر مجسمه را گرفته بود و اورا به اوج ماه میرساند !
چنان مجذوب نقاشی و طرح های روی سقف بودم که ناگهان متوجه صدایی نازک و عجیب شدم ، دختری که رو به رو ی من ایستاده بود مدام به من غر میزد و ایراد میگرفت در این حین با بی اهمیتی اینه را برداشتم و جیغ زدم و متوجه شدم که کنار لبم با برخورد به دیوار پاره شده ولی این پارگی نه زیاد بود نه کم .
دختری که کنار من نشسته بود با بی میلی گفت :« آه شما چقدر سرو صدا میکنید بانو !»
من در همین زمان با حیرت کلمه ی بانو را بر زبان آوردم و پرسیدم:« من ... بانو ؟»
ناگهان دختری که به من غر میزد تلنگری به هیولای کوچک روبهرو یش زد و در گوشش چیزی را زمزمه کرد و دختر با حیرت روبه روی من تا کمر خم شد و گفت :« آه متاسفم بانو من به کل از یاد برده بودم که شما دچار فراموشی شدید ... معذرت میخواهم!»
و در در این حین سعی کردم که حروف و اتفاقات را کنار هم بچینم و برای خودم تجزیه و تحلیل کنم
در این حین آیسا بالای سر دو خدمتکار کوچک ظاهر شد و دو خدمتکار به نشانه ی احترام به آیسا تعظیم کردند و آیسا منو بدون اینکه معطلی پیش بیاید از آن اتاق خارج کرد و من با حیرت از اتاق شماره ی 256 خارج شدم
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
خیلییییییی قشنگ بود
عالی بود
بک میدم
نظرسنجیم
باشه