اینم پارت دو به افتخار (🧸ちおゆい🧸)😉✨
۲ هفته از اومدنم گذشته بود خیابون ها همون حس قدیم رو داشتن من با هر وجب توکیو با بچه ها خاطره داشتم و هر قدم راه خاطره ای به ذهنم میومد توی یک کافه کار پیدا کردم و زمانم رو با اون میگذروندم درحال رفتن به سمت کافه ای بودم که توش کار میکردم با دختری با موهای بلوند که تا کمرش بود برخورد کردم و به زمین خوردم دختر منو نگاه کرد گفت: اوه متاسفم! خوبین؟
اون دختر خیلی آشنا بود تو فکر بودم دختر همینطور صدام میزد ولی من غرق در خاطرات بودم که بلند گفتم: اما! اون دختر گفت: از کجا اسم منو میدونی؟.....دوهی؟!
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
در داستان من تابستان خوبی در انتظار ماریا نیست🤷♂️☠
قسمت پایانی منتشر شد
عالی بود
یه قرعه کشی ۱۰۰۰۰ امتیازی داریم😉
هر شانس فقط ۲۰۰ امتیاز 🥳😉😀
پس بدووو شرکت کن تا از قرعه عقب نمونی😍👌🏻
به نظرسنجیم(قرعه کشی)سر بزنید🌱✨
ببخشید میشه تست آخرم رو لایک و حمایت کنی؟(اولین پرده جهان!) و کمکم کنی ویژه بشه؟ ♡
لایک ها برای ویژه شدن کافی نیست😔
ممنون میشم 💙🌷