دوربین مدار بسته

هوا سرد تر از آن بود که کسی بیرون بماند معمولا بیشتر آدم ها  در خانه شان  در کنار بخاری بودند.  مردی  برای کار مجبور شد به بیرون برود  ناگهان  بچه ای را دید که لباسی نازک به تن کرده است  و از سوز سرما میلرزد بچه میلرزید و گریه میکرد   مرد گفت:  برای چه آمده ای بیرون  چرا در خانه ات نماندی بچه گفت :  سردم است اما خانه ای ندارم که درآن بمان مرد نگاهی به دور و بر خودش کرد سپس کاپشنش را تقدیم به پسر بچه کرد مرد سریع دوید  و از آنجا دور شد به طوری که اثری از آن مرد دیگر دیده نمی شد

بچه در خیابان ها قدم می زد  که نا گهان صدای گربه ای را شنید که پایش بر زیر چرخ ماشین بود.   بچه پیش گربه ماند و سعی کرد که پایش را از زیر  چرخ  بیرون اورد .  بچه  کمک خواست اما هیچکس به حرفش گوش نمیکرد

پلیس های که دنبال مجرمی بودند که جرمش توضیع مواد بود ناگهان باجسد بی جان بچه ای مواجه   شدند که از سوز سرما یخ زده است و مرده است و در جیب های کاپشنش مواد است و در آن حوالی گربه ای را دیدند که لنگ لنگان در گوشه ای از خیابان راه می رود.

پلیس ها متحیر شدن و سری به دوربین های مدار بسته ی خیابان زدند   و این غمگین ترین صحنه ای  بود که می شد در دوربین های مدار بسته ی خیابان  دید و حتی تصور کرد  وچقدر می شود مهربانی و معصومیت را در این واقعه دید !  :)..... در آرامش باشی بچه کوچولو * برو نتیجه --->